کتاب ارمیای نبی
معرّفی کتاب
ارمیای نبی در اواخر قرن هفتم و اوایل قرن ششم قبل از میلاد زندگی می‌کرد. در دوران مأموریت طولانی خود، از بلاها و مصیبتهایی که بنا بود به‌خاطر بت‌پرستی و گناه بر سر قوم اسرائیل بیاید، به ایشان هشدار داد. در زمان حیات او بود که پیشگویی سقوط اورشلیم، ویرانی آن شهر و معبد بزرگ آن به دست نبوکدنصر پادشاه بابل تحقق یافت. او همچنین شاهد تبعید پادشاه یهودا و مردم آنجا به بابل بود. ارمیا بازگشت قوم خود از تبعید و احیای مجدّد آن را نیز پیشگویی کرد.
کتاب ارمیا را می‌توان به پنج بخش تقسیم کرد:
1- دعوت خداوند از ارمیا
2- پیام خدا به ملّت یهودا و فرمانروایان ایشان در دوران سلطنت یوشیا، یهویاقیم، یهویاکین و صدقیا
3- یادداشت‌های باروک، منشی ارمیا شامل پیشگویی‌ها و وقایع دوران حیات ارمیا
4- پیامهای خدا به اقوام مختلف جهان
5- فهرست وقایع تاریخی از قبیل سقوط اورشلیم و تبعید مردم به بابل
ارمیا شخصی حساس و دوستدار صمیمی مردم خود بود و از مجازات ایشان نفرت داشت. در کلام او به‌خاطر ناراحتی‌هایی که در دوران رسالت و نبوّت خود متحمّل شد، هیجان و تأثر عمیقی احساس می‌شود. کلام خدا مانند آتش در قلب او شعله‌ور بود و نمی‌توانست آن را خاموش نگه دارد.
کتاب ارمیا همچنین از پیمان تازه‌ای پیشگویی می‌کند که پس از دوران مشقت بارِ ارمیا بسته می‌شود و قوم خدا بدون اینکه آموزگاری آن پیمان را به ایشان یادآوری کند، از آن پیروی می‌کنند، چرا که در دلهایشان نوشته خواهد شد. (31:31-34)
تقسیم‌‌بندی کتاب
دعوت خدا از ارمیا 1:1-19
پیشگویی‌هایی در دوران سلطنت یوشیا، یهویاقیم، یهویاکین و صدقیا 1:2-38:25
وقایع دوران حیات ارمیا 1:26-5:45
پیشگویی‌هایی در مورد اقوام مختلف 1:46-64:51
سقوط اورشلیم 1:52-34
1
این کتاب شامل پیامهایی است از طرف ارمیا پسر حِلقیا، یکی از کاهنان شهر عناتوت در سرزمین بنیامین. خداوند در سیزدهمین سال سلطنت یوشیا پسر آمون، پادشاه یهودا با ارمیا سخن گفت. بار دیگر وقتی یهویاقیم -‌پسر یوشیا- پادشاه یهودیه بود خداوند با او سخن گفت. بعد از آن تا یازدهمین سال سلطنت صدقیا -‌پسر یوشیا- خداوند چندین بار با ارمیا سخن گفت. در پنجمین ماه همان سال مردم اورشلیم به تبعید برده شدند.
رسالت ارمیا
خداوند به من گفت: «قبل از آنکه به تو هستی بخشم، تو را برگزیدم، و قبل از آنکه به دنیا بیایی، تو را انتخاب کردم تا پیام‌آوری برای تمام ملّتها باشی.»
در جواب گفتم: «ای خداوند متعال، من خیلی جوان هستم و نمی‌دانم چگونه سخن بگویم.»
امّا خداوند به من گفت: «نگو که خیلی جوانی، در عوض به نزد مردمی که تو را می‌فرستم برو و هرچه به تو دستور می‌دهم به آنها بگو. از آنها نترس، چون من با تو خواهم بود و از تو حمایت خواهم کرد. من -‌خداوند- چنین گفته‌ام»
آنگاه خداوند لبهای مرا لمس کرد و به من گفت: «گوش بده، من آنچه را که باید بگویی در دهانت خواهم گذاشت. 10 من امروز به تو قدرتی می‌دهم که بتوانی ملّتها و دولتها را ریشه‌کن کنی، ویران و واژگون سازی و دوباره بسازی و از نو بکاری.»
دو رؤیا
11 خداوند به من گفت: «ارمیا، چه می‌بینی؟»
در پاسخ گفتم: «یک شاخهٔ درخت بادام.»
12 خداوند گفت: «درست می‌بینی و من مواظب هستم تا سخنان من تحقّق یابند.»
13 سپس خداوند بار دیگر با من سخن گفت و پرسید: «چه چیز دیگری می‌بینی؟»
در جواب گفتم: «در شمال دیگی را در حال جوشیدن می‌بینم که به این‌ سو سرازیر می‌شود.»
14 او به من گفت: «ویرانی از شمال غلیان می‌کند و تمام موجودات زنده را در این سرزمین دربر می‌گیرد؛ 15 زیرا من تمام ملّتها را از شمال می‌خوانم تا بیایند. پادشاهان آنها تختهای خود را در دروازه‌های شهر اورشلیم و اطراف دیوار و اطراف آن و همچنین در اطراف شهرهای یهودیه خواهند نهاد. 16 من قوم خود را تنبیه خواهم کرد، چون آنها مرتکب گناه شده‌اند. آنها مرا ترک کرده و به حضور خدایان دیگر قربانی گذرانده‌اند، بُتها ساختند و آنها را پرستش کردند. 17 ای ارمیا آماده شو، برو و هرچه به تو دستور می‌دهم به آنها بگو. از آنها نترس وگرنه من تو را از آنها بیشتر خواهم ترسانید. 18-19 ای ارمیا، گوش کن، همه‌کس در این سرزمین -‌از پادشاهان یهودا، سرداران، کاهنان گرفته تا مردم عادی- همه برضد تو خواهند بود. امّا امروز من قدرتی به تو می‌دهم که بتوانی در برابر آنها مقاومت کنی. تو مانند شهری با بُرج و باروی مستحکم، مانند ستونی از آهن و دیواری از برنز خواهی بود. آنها تو را شکست نخواهند داد، چون من با تو خواهم بود و از تو حمایت خواهم کرد. من، خداوند چنین گفته‌ام.»