‌کتاب تثنیه
معرّفی کتاب
کتاب تثنیه، کتاب سخنرانی‌های موسی برای بنی‌اسرائیل در سرزمین موآب می‌باشد، جایی که آنها پس از مدّتها سفر در بیابان، سرانجام توقّف نمودند و آمادهٔ ورود به کنعان شدند.
بعضی از مسائل خیلی مهمّی که در این کتاب به آن اشاره شده، عبارتند از:
-‌موسی وقایع عظیم چهل سال گذشته را دوباره بیان می‌کند و از مردم درخواست می‌کند که به‌خاطر داشته باشند خدا چگونه آنها را در بیابان رهبری نمود و نسبت به خدا وفادار و مطیع باشند.
-‌موسی ده فرمان اوّلیه را تکرار نموده و معنی فرمان اول را تأکید می‌نماید و از مردم می‌خواهد که فقط خدا را پرستش نمایند. سپس او قوانین گوناگونی را که در ادارهٔ امور زندگی آنها در کنعان لازم خواهد بود بازگو می‌کند.
-‌موسی معنی پیمان خدا با آنها را یادآوری می‌کند و از آنها دعوت می‌کند که تعهّد خود را نسبت به انجام آن پیمان تجدید نمایند.
-‌یوشع به عنوان دومین رهبر قوم خدا منصوب می‌شود و موسی، پس از سراییدن یک سرود در تمجیدِ وفاداری خدا و برکت دادن طایفه‌های بنی‌اسرائیل، در موآب در شرق رود اردن وفات می‌کند.
موضوع اصلی کتاب این است که خدا، بنی‌اسرائیل را نجات و برکت داده است. پس آنها باید این را به‌خاطر داشته، خدا را اطاعت نموده و دوست بدارند تا حیات داشته و از برکاتِ پیوستهٔ خدا بهره‌مند گردند.
آیات برجستهٔ این کتاب 6: 4-6 می‌باشد و شامل کلماتی است که عیسی مسیح آن را بزرگترین حکم خواند: «خداوند خدای خود را با تمام دل و تمام جان و تمام توان دوست بدارید.»
تقسیم‌بندی کتاب
سخنرانی اول موسی 1:1-49:4
سخنرانی دوم موسی 1:5-19:26
الف- احکام 1:5-22:10
ب- قوانین، مقرّرات و هشدارها 1:11-19:26
دستورات برای ورود به کنعان 1:27-68:28
تجدید پیمان 1:29-20:30
سخنان آخر موسی 1:31-29:33
وفات موسی 1:34-12
مقدّمه
1
این سخنانی است که موسی به قوم اسرائیل، هنگامی‌که آنها در شرق رود اردن (واقع در صحرای موآب) بودند، گفت. شهرهای این ناحیه عبارت بودند از: سوف، فاران، توفل، لابان، حضیروت و دی‌ذهب. از کوه سینا تا قادش برنیع از راه اَدوم سفری یازده روزه است. در روز اول ماه یازدهم سال چهلم، موسی هرآنچه را که خداوند فرمان داده بود، به بنی‌اسرائیل گفت. بعد از آن که او سیحون، پادشاه اموریان را که در حشبون حکومت می‌کرد و عوج، پادشاه باشان را که در عشتاروت و ادرعی حکومت می‌کرد، شکست داد. در آن سوی رود اردن در سرزمین موآب، موسی به شرح قوانین خداوند پرداخت.
او گفت: «وقتی ما در کوه سینا بودیم، خداوند خدای ما به ما چنین فرمود: 'شما به قدر کافی در این کوهستان توقّف کرده‌اید. اردو را جمع کرده، حرکت نمایید و به سرزمین کوهستانی اموریان و نواحی آن یعنی دشت اردن، کوهستان‌ها، دشتها، حوالی سمت جنوب، سواحل مدیترانه، سرزمین کنعان، لبنان و تا رود فرات بروید و همه را تصرّف کنید. من این سرزمین را در برابر شما نهاده‌‌ام، وارد شوید و آن را تصرّف کنید. چون این سرزمینی است که من، خداوند، به نیاکان شما ابراهیم و اسحاق و یعقوب و تمامی نسلهای آیندهٔ ایشان وعده داده بودم.'
انتخاب قضات
«در آن روزها به شما گفتم: من به تنهایی نمی‌توانم مسئولیّت شما را تحمّل کنم. 10 خداوند تعداد شما را مثل ستارگان آسمان بی‌شمار ساخته است. 11 خداوند خدای نیاکانتان، تعداد شما را هزار برابر افزایش دهد و طبق وعده‌اش شما را برکت دهد. 12 امّا چطور می‌توانم به تنهایی به تمام دعواها و منازعات شما رسیدگی کنم؟ 13 بنابراین از هر طایفه، چند مرد دانا، فهمیده و باتجربه را انتخاب کنید و من آنها را به رهبری شما تعیین می‌نمایم. 14 شما با پیشنهاد من موافقت کردید. 15 آن وقت من آن اشخاص دانا و باتجربهٔ هر طایفه را که شما انتخاب کردید، مأمور ساختم تا به عنوان رهبر گروههای هزار، صد، پنجاه و ده نفری انجام وظیفه کنند.
16 «در آن موقع به رهبران امر کردم که در عین حال در امور قضایی هم به شما کمک کنند و دعواها و امور حقوقی مردم را چه از قوم خودشان باشند چه از بیگانه، از روی عدالت و بدون تبعیض داوری کنند. 17 شما باید در قضاوت بی‌طرف باشید، به ضعیف و قوی یکسان گوش کنید و از کسی نترسید؛ زیرا داوری از طرف خداوند است. اگر حل مسئله‌ای برای شما مشکل باشد آن را نزد من بیاورید و من به آن رسیدگی می‌کنم.
18 «در همان وقت برای همهٔ کارهایی که باید انجام دهید، دستوراتی صادر کردم.
ارسال جاسوسان از قادش برنیع
(اعداد 1:13-33)
19 «طبق امر خداوند خدای خود، از کوه سینا حرکت کردیم و از بیابان وسیع و وحشتناک عبور نموده به کوهستان اموریان رفتیم. وقتی به قادش برنیع رسیدیم 20-21 به شما گفتم که خداوند خدای ما، این سرزمین را به ما داده است. حالا بروید و طبق فرمان خداوند خدای نیاکانتان، آن را تصاحب کنید. نترسید و هراس به دل خود راه ندهید.
22 «آنگاه همه نزد من آمدید و گفتید: 'بیایید چند نفر را پیشتر به آنجا بفرستیم تا آن سرزمین را بررسی کنند و بعد به ما خبر بدهند که از کدام طریق می‌توانیم به آن سرزمین داخل شویم و با چه شهرهایی روبه‌رو می‌شویم.'
23 «من با پیشنهاد شما موافقت کردم و دوازده نفر، یعنی یک نفر از هر طایفه انتخاب نمودم. 24 آنها به راه افتادند و از کوهستان‌ها گذشته به وادی اشکول رفتند و آنجا را بررسی کردند. 25 آنها برگشتند و نمونه‌هایی از میوه‌های آن سرزمین را با خود آوردند و گزارش دادند، آن سرزمینی را که خداوند خدای ما، به ما داده است سرزمینی حاصلخیز است.
26 «امّا شما از ورود به آنجا امتناع نموده از فرمان خداوند سرکشی کردید. 27 در خیمه‌هایتان از یکدیگر به شکایت پرداختید و گفتید: 'چون خداوند از ما نفرت داشت، ما را از سرزمین مصر بیرون آورد تا ما را به دست اموریان تسلیم کند و از بین ببرد. 28 چرا به آنجا برویم؟ برادران ما که به آنجا رفتند، با خبرهایی که آوردند، ما را ترساندند؛ زیرا گفتند که مردان آن سرزمین قویتر و قد بلندتر از ما هستند و دیوارهای شهرهایشان سر به فلک کشیده است و همچنین آنها آدمهای غول‌پیکری را که از فرزندان عناق هستند را هم در آنجا دیده‌اند.'
29 «امّا من به شما گفتم که هراسان نباشید و از آن مردم نترسید. 30 خداوند خدای شما، راهنمای شماست و همان‌طور که قبلاً در مصر و همچنین در این بیابان در برابر چشمان شما جنگید، حالا هم برای شما جنگ می‌کند. 31 در بیابان دیدید که چگونه شما را در امنیّت به اینجا آورد؛ مانند پدری که فرزندش را حمل می‌کند. 32 امّا با همهٔ اینها و با وجودی که پیشاپیش شما حرکت می‌کرد تا جای مناسبی برای اقامت شما پیدا کند، بازهم شما به خداوند اعتماد نکردید. 33 او قبل از شما حرکت کرد تا مکانی برای اردوی شما بیابد. او در سراسر سفر، در شب به وسیلهٔ ستونی از آتش و در روز با ستونی از ابر، شما را راهنمایی فرمود.
خداوند بنی‌اسرائیل را تنبیه می‌کند
(اعداد 20:14-45)
34 «وقتی خداوند شکایت شما را شنید، خشمگین شد و قسم خورد و فرمود: 35 'حتّی یک نفر هم از شما نسل شریر، روی آن سرزمینی را که من وعدهٔ مالکیّتش را به نیاکان شما داده بودم، نخواهد دید 36 به غیراز کالیب پسر یفنه، که چون از من اطاعت کامل نمود. آن زمینی را که بررسی کرده است به او و فرزندانش می‌بخشم.' 37 به‌خاطر شما، خداوند از من نیز خشمگین شد و فرمود: 'تو هم به آن سرزمین داخل نخواهی شد. 38 به جای تو، یوشع پسر نون که معاون توست، قوم اسرائیل را هدایت می‌کند. پس او را تشویق کن چون او رهبری قوم اسرائیل را در تصرّف آن سرزمین به عهده خواهد گرفت.'
39 «سپس خداوند به همهٔ ما فرمود: 'فرزندان شما که هنوز بسیار جوان هستند و فرق خوب و بد را نمی‌دانند وارد آن سرزمین خواهند شد. کودکانی که شما گفتید اسیر دشمنان می‌شوند. من سرزمین را به آنها خواهم داد تا در آن ساکن شوند. 40 امّا شما حالا بازگردید و از راهی که به طرف دریای سرخ می‌رود به بیابان بروید.'
41 «آنگاه شما گفتید: 'ما در برابر خداوند گناه کرده‌ایم، امّا اکنون می‌رویم و طبق فرمان خداوند می‌جنگیم.' پس همهٔ شما برای جنگ آماده شدید و فکر می‌کردید که به آسانی می‌توانید آن ناحیهٔ کوهستانی را تسخیر کنید.
42 «خداوند به من فرمود که به شما بگویم که جنگ نکنید؛ زیرا خداوند با شما نمی‌رود و دشمن، شما را شکست می‌دهد. 43 من آنچه را که خداوند به من فرمود به شما گفتم، امّا شما توجّه نکردید. شما از روی غرور، در مقابل خداوند ایستادگی کردید و برای جنگ به کوهستان رفتید. 44 سپس اموریانی که ساکنان آنجا بودند، به مقابلهٔ شما آمدند و مانند زنبور شما را دنبال کردند و شما را از اَدوم تا حُرما شکست دادند. 45 آنگاه شما برگشتید و در حضور خداوند گریه کردید، ولی خداوند به فریاد شما گوش نداد.
46 «بعد شما مدّت مدیدی در قادش ماندید.