فصل ششم (Chapter Six)

خدمت تعلیم (The Ministry of Teaching)

در این فصل بسیاری از جنبه های خدمت تعلیم را مورد بررسی قرار خواهیم داد. تعلیم مسئولیت رسولان، پیامبران، مبشران،1 شبان ها/مشایخ/ ناظران، معلمان(طبیعتاً)، و تا حدی تمام پیروان مسیح است، چنانچه همۀ ما باید با آموزش اطاعت از تمام فرامین مسیح به شاگردان خود، شاگردانی برای مسیح ایجاد کنیم.2

همانطوری که قبلاً تأکید کردم، شبان یا خادمی که برای مسیح شاگرد می سازد، ابتدا با زندگی خود به عنوان مثال و بعد به صورت شفاهی تعلیم می دهد. او آنچه خود انجام می دهد را تعلیم می دهد. پولس رسول، که یکی از موفقترین شاگردسازها بود، نوشت:

پس از من سرمشق بگیرید، چنانکه من نیز از مسیح سرمشق می گیرم. (اول قرنتیان 1:11)

این باید هدف همۀ خادمان باشد تا قادر باشند به کسانی که تحت رهبری او هستند بگویند، «مانند من رفتار کن. اگر می خواهید بدانید که پیرو مسیح چطور زندگی می کند، به من بنگرید

بر خلاف این، به خاطر می آورم که یکبار به گروهی از حضار کلیسایم گفتم، «از من پیروی نکنیداز مسیح پیروی کنیدچون در آن زمان خود من هم از مسیح پیروی نمی کردم و داشتم قبول می کردم که نمونه ای خوب برای تقلید نیستم. در واقع، داشتم اقرار می کردم که آن طور که باید و شاید از مسیح پیروی نمی کنم، و در نتیجه به دیگران می گفتم کاری را انجام دهند که خودم انجام نمی دادم! چقدر متفاوت با آنچه پولس رسول گفت رفتار می کردم. در حقیقت اگر نمی توانیم به مردم بگوئیم که چون ما از مسیح تقلید می کنیم شما هم از ما تقلید کنید، نباید وارد خدمت شویم زیرا مردم از خادمانشان به عنوان یک مدل استفاده می کنند. کلیسا بازتاب رهبرانش است.

تعلیم اتحاد با مثال (Teaching Unity by Example)

بیائید این مفهوم تعلیم با مثال را برای موضوعی خاص مثل اتحاد به کار ببریم. همۀ شبان ها،مشایخ و اسقف ها دوست دارند اعضای گله ای که هدایت می کنند، با همدیگر متحد باشند. آنها از تفرقه میان پیکر های محلی خود متنفر هستند. آنها می دانند نفاق از نظر خداوند بسیار ناخوشایند است.گذشته از اینها، مسیح به ما فرمان داد که یکدیگر را دوست بداریم آنگونه که او ما را دوست داشت (یوحنا 34:13-35 را ببینید). عشق ما نسبت به یکدیگر چیزی است که ما را در مقابل چشمان جهانیان به عنوان شاگردان مسیح مشخص می کند. بیشتر رهبران رمه ها گوسفندانشان را نصیحت می کنند که یکدیگر را دوست داشته باشند و برای رسیدن به اتحاد تلاش کنند.

با این حال، به عنوان خادمانی که باید به وسیلۀ زندگی خودمان که مانند مثالی برای مردم است بهترین تعلیم را بدهیم، اغلب در تعالیممان دربارۀ عشق و اتحاد بسیار ناتوان هستیم، زیرا در زندگی خود چنین اتحادی را نشان نمی دهیم. برای مثال زمانی که در رابطه مان با دیگر شبان ها عشق و اتحاد نداریم، نشان می دهیم که آنچه انجام می دهیم در تناقض است با آنچه برای حضار کلیسایمان موعظه می کنیم. ما از آنها انتظار داریم کاری را بکنند که خود انجام نمی دهیم.

حقیقت این است که، مهم ترین سخنان مسیح دربارۀ اتحاد خطاب به رهبران و رابطۀ شان با رهبران دیگر بود. به عنوان مثال، در شام آخر بعد از اینکه مسیح پاهای حواریون خود را شست رو به آنها گفت،

شما مرا استاد و خداوند می خوانید، و درست می گویید چون همینطور نیز هست. حال اگر من که خداوند و استاد شما هستم، پاهای شما را شستم، شما نیز باید پایهای یکدیگر را بشویید. من به شما سرمشقی دادم تا شما نیز همینطور رفتار کنید. (یوحنا 13:13-15). [می بینید که مسیح با مثال تعلیم می داد.]

شبان ها برای اینکه به گله شان عشق نسبت به یکدیگر را آموزش دهند، معمولاً این بخش از کتاب مقدس را به کار می برند که بسیار مناسب است. در حالیکه این بخش خطاب به رهبران یعنی همان دوازده حواری مسیح گفته شده بود. مسیح می دانست که اگر رهبران کلیسای آینده اش دچار تفرقه شوند یا با هم در رقابت باشند، امید اندکی برای موفقیت در مأموریتشان وجود دارد. پس مسیح صراحتاً اعلام کرد که از رهبرانش انتظار دارد تا با فروتنی در خدمت یکدیگر باشند.

در فرهنگ آن روز، مسیح، خدمت فروتنانه را با انجام یکی از پست ترین کارهای یک مستخدم، یعنی شستن پاها نشان داد. اگر فرهنگی متفاوت را در زمانی دیگر از تاریخ ملاقات می کرد، ممکن بود فاضلاب تمیز کند یا سطل زبالۀ حواریونش را بشورد. چند نفر از رهبران امروزی او حاضرند که چنین عشق و فروتنی را نسبت به یکدیگر نشان دهند؟

مسیح، در مدت زمان کمتر از یک ساعت، چندین بار بر اهمیت این مسئله تأکید کرد. دقایقی بعد ازینکه پاهایشان را شست، به گروه رهبران آیندۀ کلیسا گفت:

پس حال، دستوری تازه به شما می دهم: یکدیگر را دوست بدارید همانگونه که من شما را دوست می دارم. محبت شما به یکدیگر، به جهان ثابت خواهد کرد که شما شاگردان من می باشید (یوحنا 34:13-35).

مسلماً این سخنان برای همۀ شاگردان مسیح کاربرد دارد، اما در اصل خطاب به رهبران و دربارۀ رابطه شان با دیگر رهبران عنوان شد.

دوباره و بعد از چند دقیقه، مسیح گفت،

ازشما می‌خواهم که به همان اندازه که من شما را دوست می دارم، شما نیز یکدیگر را دوست بدارید. بزرگترین محبتی که شخص می‌تواند در حق دوستانش بکند، این است که جان خود را در راه ایشان فدا سازد. محبت را باید اینچنین سنجید (یوحنا 12:15-13).

توجه کنید که مسیح باز هم خطاب به رهبران صحبت می کرد.

بعد از چند ثانیه دوباره گفت،

از شما می‌خواهم که یکدیگر را دوست بدارید (یوحنا 17:15).

بعد از چند دقیقه، حواریون مسیح شنیدند که او برای آنها دعا می کند،

بزودی من این جهان گذاشته، نزد تو خواهم آمد، ولی ایشان همین جا می مانند. پس ای پدر مقدس، این شاگردان را که به دست من سپرده ای، با توجهات پدرانه ات حفظ فرما تا مانند من و تو با هم یکی باشند و هیچیک از ایشان از دست نرود(یوحنا 11:17، با تأکید بیشتر).

نهایتاً، تنها پس از چند ثانیه، همچنان که مسیح دعا می کرد، حواریون او شنیدند که می گفت،

من فقط برای این شاگردان دعا نمی کنم؛ برای ایمان دارن آینده نیز دعا می‌کنم که بوسیلۀ شهادت ایشان به من ایمان خواهند آورد. برای تک تک ایشان دعا می‌کنم تا همه با هم یکدل و یکرأی باشند، همانطور که ای پدر، من و تو با هم یکی هستیم؛ تا همچنانکه تو در منی، و من در تو ایشان نیز با ما یک باشند، تا از این راه مردم جهان ایمان آورند که تو مرا فرستاده ای. جلالی را که به من بخشیدی به ایشان داده ام، تا آنان نیز مانند ما یکی گردند. من در ایشان و تو در من؛ تا به این ترتیب ایشان نیز به تمام معنا با هم یکی باشند، و مردم دنیا بدانند که تو مرا فرستاده ای و بفهمند که ایشان را دوست داری، به همان اندازه که مرا دوست داری (یوحنا 20:17-23،با تأکید بیشتر).

بنابراین در مدت زمان کمتر از یک ساعت، مسیح شش بار به رهبران آینده اهمیت اتحاد را گوشزد کرد و خواست تا اتحاد خود را با عشق و خدمت نسبت به یکدیگر نشان دهند. واضح است که این مسئله بسیار برای مسیح حائز اهمیت بود. اتحاد آنها عاملی کلیدی بود برای جهانی که به او ایمان دارد.

عملکرد ما چگونه است؟ (?How Well Are We Doing)

متأسفانه، در حالی که امیدواریم گله مان با عشق به اتحاد برسد، بسیاری از ما با هم رقابت می کنیم و از ابزارهای غیر اخلاقی سود می جوئیم تا کلیسای خود را به قیمت نابودی کلیسای دیگران بنا کنیم. بسیاری از ما، از هر نوع دوستی با شبان های دیگری که روشی متفاوت با روش ما دارند، اجتناب می کنیم. حتی عدم اتحاد خود را با علامت هائی که بر ساختمان های کلیسا داریم، به جهانیان نشان می دهیم، علائمی که دارای پیام هایی با این مضمون هستند: «ما مانند مسیحیان کلیساهای دیگر نیستیم.» (و واقعاً هم درنشان دادن عدم اتحاد خود به جهانیان بسیار خوب عمل کرده ایم، چرا که بیشتر غیرمسیحیان می دانند که مسیحیت چندین فرقه است. )

خلاصۀ کلام اینکه ما آنچه موعظه می کنیم را انجام نمی دهیم، و رویه زندگی و رفتار ما تعالیم بسیار مؤثرتری از موعظه هایمان دربارۀ اتحاد است برای جماعتهایمان. حماقت است که تصور کنیم مسیحیان با یکدیگر متحد خواهند شد و یکدیگر را دوست خواهند داشت در حالی که عملکرد رهبرانمان متفاوت است.

تنها راه حل، توبه است. باید از بودن سرمشق ها و الگوهای غلط در برابر معتقدان و جهانیان توبه کنیم. باید حصارهائی را که سبب تفرقه میانمان می شود از میان برداریم و چنان که مسیح فرمان داد یکدیگر را دوست بداریم.

به این صورت که اول از همه با شبان ها (حتی شبان هائی که روشی متفاوت دارند) و خادمان دیگر دیداری داشته باشیم. منظور من دوستی با شبان هائی که دوباره متولد نشده اند، برای اطاعت از مسیح در تلاش نیستند و یا به دلیل نفع شخصی در خدمت هستند، نیست. آنها گرگهائی در لباس میش هستند، و مسیح به ما دقیقاً گفت که چطور باید آنها را تشخیص دهیم. آنها از طریق ثمراتشان شناخته می شوند.

من دربارۀ شبان ها و خادم هائی صحبت می کنم که تلاش می کنند فرامین مسیح را حفظ کنند و خواهران و برادران حقیقی در مسیحیت هستند. اگر شبان هستی، باید نسبت به دوست داشتن شبان های دیگر متعهد باشی و این عشق را عملاً در مقابل گله ات نشان دهی. برای شروع می توانی نزد شبان های دیگر که در نزدیکی تو هستند بروی و از آنها طلب بخشش کنی که آنها را آنطور که باید دوست نداشته ای. این سبب فرو ریختن بعضی از دیوارها می شود. بعد قرار بگذارید که یکدیگر را مرتباً برای صرف غذا، تشویق و نصیحت همدیگر و دعا کردن ببینید. وقتی چنین اتفاقی بیفتد، سرانجام علاقمند می شوید که دربارۀ خط مشی هائی که سبب جدائی شما شده بود بحث کنید، و تلاش کنید که باهم متحد شوید چه دربارۀ مسائل مورد بحث نهایتاً به توافق برسید و چه اختلاف نظر داشته باشید. زندگی و خدمت من زمانی بسیار پربار شد که خواستم به خادمانی که خط مشی متفاوتی داشتند گوش فرا دهم.من سالها این همه موهبت را با خاموش نگاه داشتن خودم از دست داده بودم.

شما هم می توانید شبان های دیگر را برای بحث و تبادل نظر به کلیسای خود و جلسات کلیسای خانگی دعوت کنید و یا کلیسایتان می تواند با کلیساها و کلیساهای خانگی دیگر جلسات مشترک داشته باشد، اینگونه عشق و اتحاد خود را نشان می دهید.

می توانید نام کلیسای خود را تغییر دهید و به این صورت دیگر عدم اتحاد خود را با سایرین در پیکر مسیح، به جهان نشان نمی دهید. می توانید نام و لقب را کنار بگذارید و تنها با پیکر مسیح شناخته شوید، و این پیام را به همه بفرستید که ایمان دارید مسیح تنها یک کلیسا می سازد نه چند کلیسای مختلف که نمی توانند با هم کنار بیایند.

می دانم که به نظر افراطی می آید. اما چرا باید از چیزی که به وضوح خواست مسیح نیست حمایت کرد؟ چرا کاری کنیم که او را ناراحت می کند؟ هیچ عنوان یا انجمن خاصی در کتاب مقدس ذکر نشده است. زمانی که میان قرنتیان بر سر معلم مورد علاقه شان تفرقه افتاد، پولس با گفتن اینکه ستیزۀ آنها جسمانی بودن و خام بودن آنها در روحانیت را نشان می دهد، به شدت آنها را ملامت کرد (اول قرنتیان 1:3-7 را ببینید). آیا تفرقه و ستیز ما چیزی کمتر از این را نشان می دهد؟

باید از هرچه ما را از هم دور می کند، پرهیز کنیم. کلیساهای خانگی باید از اسم داشتن یا پیوستن به اجتماعی که دارای عنوان است اجتناب کنند. در کتاب مقدس، کلیساها تنها توسط خانه ای که در آن ملاقات انجام می شد قابل تشخیص بودند. چند کلیسا در یک شهر تنها با عنوان همان شهر مشخص می‌شدند همۀ آنها خود را جزئی از یک کلیسا، یعنی پیکر مسیح، می دانستند.

تنها یک پادشاه و یک ملکوت وجود دارد. هر کس که خود را در مقامی قرار می‌دهد که معتقدان و کلیساها به اسم او قابل تشخیص باشند، پادشاهی خود را در ملکوت خداوند برپا می کند. چنین کسی بهتر است آماده باشد که در برابر پادشاه اعظم بایستد که می گوید، «من به بتهای آنها اجازه نمی دهم در جلال من شریک شوند» (اشعیا 11:48).

همۀ اینها برای گفتن این مطلب است که خادم ها باید نمونۀ درست اطاعت از مسیح در مقابل همه باشند، زیرا مردم هم رفتار آنها را پیش می گیرند. روش زندگی آنها مؤثرترین ابزار تعلیم است. همانطور که پولس برای معتقدین در فیلیپی نوشت:

برادران عزیز، مرا سرمشق خود قرار دهید، و به کسانی توجه نمایید که مطابق نمونۀ ما رفتار می‌کنند (فیلیپیان 17:3، با تاکید بیشتر).

چه آموزش بدهیم (What to Teach)

هر خادم شاگردساز مانند پولس هدفی دارد. آن هدف «بلوغ هر انسان در مسیح» است (کولسیان 28:1ب). پس او هم مانند پولس، «هر انسانی را هشدار و تعلیم خواهد بخشید» (کولسیان 28:1 الف، با تأکید بیشتر). توجه کنید که پولس انسانها را تنها برای سرگرم کردن یا دانش آموختن تعلیم نمی داد.

خادم شاگردساز می تواند همراه پولس بگوید، «اما منظور من از این حکم این است که مسیحیان آنجا، از محبتی لبریز شوند که از دلی پاک و انگیزه‌ای درست و ایمانی اصیل سرچشمه می گیرد» (اول تیموتائوس 5:1). یعنی او می خواهد در جان مردمی که به ایشان خدمت می کند تصویری حقیقی از مسیح و تقدس به وجود آورد، به همین دلیل است که به معتقدان می آموزد که از تمام فرامین مسیح اطاعت کنند. او حقیقت را تعلیم می دهد و شنوندگان خود را آگاه می کند که «بکوشید تا با همۀ مردم در صلح و صفا بسر برید، و دلی پاک و زندگی مقدسی داشته باشید، زیرا تا پاک و مقدس نباشید، خداوند را نخواهید دید» (عبرانیان 14:12).

خادم شاگرد ساز می داند که مسیح به حواریون خود فرمان داد که به شاگردان خود اطاعت از همۀ فرامین او را آموزش بدهند، نه فقط بخشی از آنها را (متی 19:28-20 را ببینید). او می خواهد مطمئن باشد که ازهیچ بخشی از فرامین مسیح غفلت نکرده است، و بنابراین به تدریج آیه به آیه از اناجیل و رساله ها آموزش می دهد. فرامین مسیح در آنها ثبت و تأکید شده اند.

همچنین، این نوع تعلیم تفسیری متوازن بودن آموزش او را تضمین می کند. زمانی که تنها در مورد پیام های موضوعی تعلیم می دهیم، بیشتر بر موضوعهای محبوب مردم تمرکز می کنیم و به این صورت از آنهائی که خیلی معروف نیستند غفلت می کنیم. معلمی که آیه به آیه تعلیم می دهد، تنها عشق خداوند را آموزش نخواهد داد، بلکه دربارۀ تنبیه و خشم او نیز تعلیم می دهد. تعالیم او تنها دربارۀ برکات و موهبت های مسیحی بودن نیست بلکه مسئولیت ها را نیز یاد می دهد. چنین کسی بعید است که بر مسائل کوچک تأکید داشته باشد و مهمترین ها را فراموش کند. (بر طبق سخنان مسیح این خطای فریسیان بود؛ متی23:23-24 را ببینید).

فائق آمدن بر ترس در تعلیم تفسیری

(Overcoming Fears of Expository Teaching)

بسیاری از شبان ها از تعلیم آیه به آیه بیم دارند زیرا مطالب زیادی در کتاب مقدس است که آنها نمی فهمند، و نمی خواهند که جمعیتی که به کلیسایشان می آیند بدانند که آنها تا چه اندازه نمی دانند! البته این از غرور سرچشمه می گیرد. هیچ کس در دنیا وجود ندارد که تمام آنچه در کتاب مقدس وجود دارد را به طور کامل بفهمد. حتی پطرُس گفت که درک برخی از چیزهائی که پولس نوشته است سخت است (دوم پطرس 16:3 را ببینید).

شبانی که آیه به آیه تدریس می کند وقتی به آیه یا متنی می رسد که برایش قابل درک نیست، می تواند به راحتی به مردم خود بگوید که بخش بعدی را نمی فهمد و از آن بگذرد. همچنین می تواند از آنها بخواهد که دعا کنند تا روح القدس او را در فهم آن یاری دهد. تواضع او سرمشق خوبی است وفی النفسه موعظه ای برای مردم خواهد بود.

شبان/ شیخ/ ناظر کلیسای خانگی این امتیاز را دارد که در محیطی غیر رسمی به گروه کوچکی آموزش دهد، زیرا در زمان تدریس سؤالاتی پرسیده خواهد شد. اینگونه، هچنین امکان این به وجود می آید که روح القدس به افراد گروه دربارۀ بخش هائی از کتاب مقدس که در حال یادگیری آن هستند، بصیرت دهد. نتیجه این خواهد بود که همه بسیار مؤثرتر تعلیم خواهند دید.

زمانی که قصد تعلیم فرامین مسیح را داریم بهترین قسمت برای آغاز، موعظۀ سر کوه او است که در فصل های پنج تا هفت از متی یافت می شود. در این فصول مسیح فرامین بسیاری داد و به پیروان یهودی خود کمک کرد که فرامین صادر شده از جانب موسی را به درستی درک کنند. من در یکی از قسمتهای آیندۀ این کتاب به وسیله موعظۀ سرکوه تعلیم آیه به آیه را به طور کاربردی نشان خواهم داد.

آمادگی قبلی برای موعظه (Sermon Preparation)

هیچ گواهی در عهد جدید وجود ندارد که نشان دهد شبان/ شیخ/ ناظری موعظه یا نطقی هفتگی آماده کند، بدین گونه که نکات و توضیحات را به صورت طرح کلی نوشته باشد، کاری که بسیاری از خادمان امروزی انجام می دهند. مطمئناً هیچ کدام از ما تصور هم نمی کنیم که مسیح چنین کاری می کرد! تعلیم در کلیسای اولیه بسیار خودانگیزتر و تعاملی تر به سبک یهودی بوده است، نه به صورت سخنرانی که در اصل روش یونانی ها و رومیان بوده و توسط کلیسا بعد از زمانی که بصورت مؤسسه در آمد، اتخاذ شده است. اگر مسیح به حواریون خود گفت زمانی که به دادگاه احضار شدند دفاعیه ای آماده نکنند چرا که روح القدس به آنها کمک خواهد کرد که بطور فوری و انکارناپذیر سخن بگویند، پس می توانیم انتظار داشته باشیم که خداوند شبان ها را نیز تاحدی در جلسات کلیسا کمک خواهد کرد!

منظور من این نیست که خادمین نباید با دعا و مطالعه خود را آماده کنند. پولس تیموتائوس را اینگونه نصیحت کرد:

در راه خدمت به خدا سخت بکوش تا او از تو راضی شود و هنگامی که خدمتت را ارزیابی می کند، شرمنده نشوی. سعی کن مفهوم کلام خدا را خوب درک کنی و آن را خوب تعلیم دهی(دوم تیموتائوس 15:2).

خادمانی که راهنمائی و آموزش پولس را دنبال می کنند که «… بگذارید سخنان او (مسیح) زندگی‌تان را بارور سازد…» (کولسیان 16:3)، پر از کلام خدا خواهند بود و از زیادتی خود قادر به تعلیم خواهند بود. پس ای شبان عزیز، مسئلۀ مهم این است که خود را در انجیل غوطه ور سازی. اگر دربارۀ موضوع خود آگاهی داری و به آن علاقمندی، پس آمادگی بسیار کمی لازم داری تا دربارۀ حقیقت خداوند سخن بگویی. علاوه بر این اگر آیه به آیه تعلیم می دهی، می توانی از آیه هائی که دنبال هم می آیند به عنوان چکیده استفاده کنی. پس آمادگی تو شامل دعا و تمرکز بر آیاتی از کتاب مقدس که قرار است تدریس کنی، خواهد بود. اگر یک کلیسای خانگی را شبانی می کنی، محیط تعاملی تدریس بیشتر خواهد بود و نیازی به خلاصۀ جداگانۀ موعظه نخواهد بود.

پاداش خادمی که ایمان دارد که خدا او را در حین تدریس کمک خواهد کرد، کمک از جانب خداوند خواهد بود. پس کمتر به خودتان، آمادگیتان و یادداشت هایتان تکیه کنید و بیشتر به خداوند اعتماد کنید. زمانی که ایمان و اطمینان بیشتری به دست می آورید، آرام آرام یادداشت های کمتری برای موعظه هایتان آماده کنید تا زمانی که چکیده های بسیار کلی داشته باشید یا اصلاً یادداشتی با خود نداشته باشید.

کسی که در حضور دیگران کمرو است بیشتر احتمال دارد که از یادداشت هائی که از قبل آماده کرده است استفاده کند زیرا نگران است که در حضور مردم دچار اشتباه شود. چنین کسی باید بداند که ترس او ریشه در ناامنی دارد که آن هم ریشه در غرور دارد. بهتر است کمتر نگران این باشد که چطور در چشمان مردم دیده می شود و بیشتر نگران این باشد که چطور خود و مردمش پیش چشمان خداوند ظاهر خواهند شد. هیچ نطق از پیش آماده شده ای نمی تواند مانند تعلیمی خالصانه و تدهین شده از جانب روح القدس، مردم را متأثر سازد. به این فکر کنید که چقدر ارتباطات به تأخیر خواهد افتاد اگر همه برای مکالماتشان از قبل یادداشت هائی آماده کنند! مکالمه از بین خواهد رفت! گفت و شنودی که از قبل تمرین نشده باشد، صمیمانه تر از سخنرانی است که از قبل آماده شده باشد. تعلیم، فیلم بازی کردن عملی نیست بلکه حقیقتی است که با دیگران در میان می گذارید. ما همه می‌دانیم کِی به ما سخنرانی می شود، و زمانی که آنرا تشخیص می‌دهیم، نا خودآگاه ذهنمان را تعطیل می کنیم.

چهار تفکر دیگر (Four More Thoughts)

  1. برخی از خادمان مانند طوطی هستند، تمام مطالب موعظه شان را از کتابهایی که دیگران نوشته اند برمی دارند. آنها این برکت بی نظیر را که شخصاً توسط روح القدس مورد تعلیم قرار بگیرند، از دست می دهند. همچنین این احتمال وجود دارد که خطاهای نویسندگانی که از مطالبشان استفاده می کنند را رواج دهند.
  2. بسیاری از خادم ها از روش تدریس و موعظۀ واعظان دیگر تقلید می کنند، در حالی که این روش ها اغلب کاملاً سنتی هستند. برای مثال، در برخی محافل تصور می شود که موعظه ها تنها زمانی که بلند و سریع عنوان شوند، از روح القدس نشأت گرفته اند. پس حضار کلیسا از ابتدا تا انتها در معرض موعظه هائی هستند که با فریاد گفته می شوند. واقعیت این است که مردم اغلب به فریاد زدنهای تکراری توجه نمی کنند، درست مانند زمانی که یک سخنرانی یکنواخت می شنوند. صدائی که متغیر باشد جذاب تر است. علاوه بر این، موعظه طبیعتاً با صدائی بلندتر ایراد می شود چرا که پند دهنده است، درحالی که تعلیم به دلیل آموزشی بودن معمولاً بیشتر با لحن محاوره ای انجام می شود.
  3. من در صدها برنامۀ کلیسائی به دقت کسانی را که به موعظه ها گوش می دهند بررسی کرده ام، و متحیر هستم از اینکه بسیاری از واعظ ها و معلم ها نسبت به علائم بی حوصلگی مردم و یا اینکه اصلاً گوش نمی دهند، بی توجه هستند. ای شبان، مردمی که به نظر بی حوصله می آیند در‌واقع بی حوصله هستند! آنهائی که به تو زمانی که صحبت می‌کنی نگاه نمی کنند، احتمالاً گوش نمی دهند. مردمی که گوش نمی دهند، حتی ذره ای هم مورد کمک و یاری قرار نگرفته اند. اگر مردمِ صادق و صمیمی، کسل به نظر می‌آیند و یا گوش نمی دهند، پس لازم است که موعظه های خود را اصلاح کنی. بیشتر مثال بزن. داستان های مربوط به بحث برایشان تعریف کن. نمونه ها و مثال ها را با هم ترکیب کن.ساده سخن بگو. انجیل را از قلب خود تعلیم بده. صادق باش. خودت باش. تُن صدایت را تغییر بده. تا جائی که می توانی با حضار تماس چشمی داشته باش. از حالت چهره و دست هایت استفاده کن. از جای خود حرکت کن و زیاد طولانی صحبت نکن. اگر گروه کوچک است، اجازه بده مردم در مواقع مناسب سؤالات خود را بپرسند.
  4. این ایده که هر موعظه ائی باید سه نکته داشته باشد، فقط و فقط اختراع بشر است. هدف ایجاد شاگرد است، نه پیروی از تئوری های امروزی موعظه. مسیح گفت، «گوسفندان مرا خوراک دهید» نه اینکه « آنها را متأثرکنید

چه کسانی را تعلیم دهیم (whom to Teach)

بر طبق مدل مسیح، خادم شاگرد ساز، نسبت به اینکه چه کسی را آموزش می دهد باید تا حدی گلچین باشد. شاید این باعث تعجب شما شود ولی در واقع همینطور است. مسیح اغلب با امثال با جمعیت سخن می گفت و برای اینکار دلیلی داشت: او نمی خواست که همه متوجه شوند که او چه می گوید. این مسئله کاملاً در کتاب مقدس مشخص است:

در این موقع شاگردان، نزد او آمدند و از او پرسیدند: «چرا همیشه حکایت هایی تعریف می‌کنید که درکشان مشکل است؟» عیسی به ایشان فرمود: «قدرت درک اسرار ملکوت خدا فقط به شما عطا شده، و به دیگران چنین درکی بخشیده نشده استسپس به ایشان گفت: «به کسی که دارد، باز هم داده می شود، تا آنچه دارد زیاد شود. ولی از کسی که چیزی ندارد، آن مقدار کمی هم که دارد گرفته می شود. به همین دلیل است که من این حکایتها را می‌گویم تا مردم بشنوند و ببینند ولی نفهمند. (متی 10:13-13).

مزیت درک امثال مسیح مخصوص کسانی بود که توبه کرده بودند و تصمیم داشتند که از مسیح پیروی کنند. آنهائی که فرصت توبه را از دست دادند و برخلاف خواست خدا زندگی کردند، خداوند هم بر ضد آنها ایستادگی کرد. چرا که خدا مخالف متکبران است، لیکن بر فروتنان فیض خویش را عطا می کند (اول پطرس 5:5 را ببینید).

به همین ترتیب، مسیح به پیروان خود آموزش داد: «مروارید های خود را نزد خوکها نگذارید چون قادر به تشخیص ارزش آنها نمی باشند؛ آنها مرواریدها را لگدمال می‌کنند و برگشته، به شما حمله ور خواهند شد. به همین ترتیب، چیزهای مقدس را در اختیار انسانهای بدکار نگذارید» (متی 6:7).واضح است که مسیح با مثال صحبت می کرد. منظور او این بود که «چیزهائی که ارزشمند هستند را به کسانی که قدر آنها را نمی دانند ندهیدخوک ها نمی دانند که مروارید چه ارزشی دارد و به همین صورت خوک های روحانی هم زمانی که کلام خداوند را می شنوند ارزش آن را نمی دانند. اگر آنها ایمان داشتند که آنچه می شنوند کلام خداوند است، بیشترین توجه را مبذول آن می کردند و از آن اطاعت می کردند.

چطور می توانیم متوجه شویم که کسی خوک روحانی است؟ مرواریدی را سر راهش قرار دهید و ببینید که با آن مروارید چه می کند. اگر به آن توجهی نکرد، پس متوجه می شویم که او خوکی روحانی است. ولی اگر از آن اطاعت کرد، پس خوک روحانی نیست.

متأسفانه بسیاری از شبان ها کاری را می کنند که خواست مسیح نیست، با تعلیم کسانی که کلام خداوند را نپذیرفته اند، مدام مروارید های خود را برا ی خوکان پرتاب می کنند. چنین خادمانی وقتی را که خداوند در اختیارشان قرار داده است تلف می کنند. آنها می بایست مدتها قبل خاک پاهایشان را می تکاندند و راه خود را پیش می گرفتند همان طوری که مسیح فرمان داد.

میش ها، بزها و خوکان (The Sheep, Goats and Pigs)

حقیقت این است که نمی توانید کسی را که نمی خواهد شاگرد مسیح باشد واز او اطاعت کند، شاگرد سازید. بسیاری از کلیساها پر از چنین افرادی هستند، افرادی که تنها از لحاظ فرهنگی مسیحی هستند و بسیاری فکر می کنند تنها به این دلیل که از نظر ذهنی حقایق مذهبی راجع به مسیح و مسیحیت را پذیرفته اند، دوباره متولد شده اند. اینها بزها و خوکانند، نه گوسفندان. با این وجود بسیاری از شبان ها 90 درصد از زمان خود را صرف شاد نگه داشتن این بزها و خوک ها می کنند و در حق از کسانی که می توانند از نظر روحی مورد یاری قرار بگیرند و به آنها خدمت دینی شود، یعنی همان گوسفندان واقعی، غفلت می کنند! ای شبان مسیح از تو می خواهد که گوسفندانش را خوراک دهی، نه بزها و خوکان را (یوحنا 17:21 را ببینید)!

اما چطور می توان گوسفندان را تشخیص داد؟ آنها کسانی هستند که زودتر از همه به کلیسا می آیند و دیرتر از

همه آنجا را ترک می کنند. آنها تشنۀ دانستن حقیقت هستند، زیرا مسیح خداوند آنهاست و آنها می خواهند او را خشنود کنند. آنها تنها یکشنبه ها به کلیسا نمی آیند بلکه هر زمانی که گردهمائی در کلیسا هست آنها هم حضور می یابند، به گروههای کوچک می پیوندند، اغلب سؤال می پرسند، دچار شور و هیجان نسبت به مسیح هستند ودر پی فرصتی برای خدمت هستند.

ای شبان بیشتر وقت و توجه خود را صرف این افراد بکن. اینها شاگردان مسیح هستند. برای بزها و خوکانی

که در کلیسایت حضور می یابند تا جائی که ضرفیتش را دارند، از انجیل بشارت بده. اما اگر انجیل واقعی را بشارت بدهی، آنها زیاد تحمل نخواهند کرد. یا کلیسا را ترک می کنند، و یا اگر قدرتش را داشته باشند تلاش خواهند کرد که تو را از جایگاهت بر کنار کنند، که اگر موفق شوند، خاک پای خود را هنگام رفتن بتکان. (در محیط کلیسای خانگی، چنین چیزی رخ نخواهد دادبه خصوص اگر جلسات کلیسا در خانۀ خودت برگزار شود!)

به همین شکل، مبشران نباید مدام انجیل را برای کسانی که چندین بار آن را رد کرده اند موعظه کنند. بگذار مردگان مردگان خویش را به خاک بسپارند (لوقا 60:9 را ببینید). شما سفیری از جانب مسیح هستید که مهمترین پیغام را از پادشاهِ پادشاهان به همراه دارید! جایگاه شما نزد خداوند بسیار والاست و مسئولیتی بسیار بزرگ بر دوش دارید. تا زمانی که مطمئن نشده اید که همه انجیل را شنیده اند، سعی نکنید آن را دوباره برای کسی بگوئید.

اگر می خواهید خادم شاگردساز باشید، باید بدانید که به چه کسانی باید تعلیم دهید، نه اینکه وقت پر ارزش خود

را برای افرادی که نمی خواهند از مسیح اطاعت کنند تلف کنید. پولس به تیموتائوس نوشت،

تعالیمی را که در حضور جمع از من شنیده ای، به افراد قابل اعتماد بسپار تا ایشان نیز بتوانند آنها را به دیگران تعلیم دهند (دوم تیموتائوس 2:2، با تأکید بیشتر).

رسیدن به هدف (Reaching the Goal)

لحظه ای به چیزی فکر کنید که هرگز در زیر نظر مسیح نمی توانست اتفاق بیفتد ولی مدام در کلیساهای امروزی رخ می دهد. تصور کنید که مسیح پس از قیام خود در زمین می ماند و کلیسائی مانند کلیساهای رسمی امروز ایجاد می کرد و به مدت سی سال آن را رهبری می کرد. تصور کنید که هر یکشنبه برای همان حضار همیشگی موعظه می کرد. پطرُس، یعقوب و یوحنا را تصور کنید که در طول یکی از موعظه های مسیح در نیمکت ردیف اول نشسته اند، جائی که به مدت بیست سال هر یکشنبه نشسته اند. تصور کنید که پطرُس رو به یوحنا خم می شود و در گوش او با ناله می گوید، «ما این موعظه را بیشتر از ده بار شنیده ایم

می دانیم که چنین صحنه ای مضحک است، زیرا همۀ ما می دانیم که مسیح هیچ گاه خود و رسولانش را در چنین موقعیتی قرار نداد. مسیح آمد که شاگردانی بسازد و این کار را به روشی خاص و در زمانی معین به انجام رسانید. بیش از حدود سه سال، پطرُس، یعقوب و یوحنا و برخی دیگر را تعلیم داد. و البته اینکار را با موعظۀ یکشنبه ها در کلیسا انجام نداد. او آنها را با روش زندگی خود، پاسخ دادن به سؤالاتشان و فرصت دادن به آنها برای خدمت، تعلیم داد. او کار خود را انجام داد و رفت.

پس ما چرا کاری را می کنیم که مسیح هرگز انجام نمی داد؟ چرا تلاش می کنیم با تکرار موعظه ها برای همان مردم به مدت ده ها سال، آنچه را که خداوند می خواهد به انجام برسانیم؟ کِی کارمان تمام می شود؟ چرا شاگردانمان بعد از

چند سال برای ساختن شاگردان خود آماده نیستند؟

منظور من این است که اگر کارمان را درست انجام می دهیم، باید زمانی برسد که شاگردانمان آنقدر بالغ باشند تا دیگر نیازی به خدمت ما نداشته باشند. آنها باید قادر باشند که خود شاگردانی بسازند. ما باید به هدفی که خداوند پیش رویمان گذاشته است نائل شویم و مسیح چگونگی انجام آن را به ما نشان داده است. ضمناً، در کلیسای خانگی که رو به پیشرفت است، پیوسته نیاز برای تعلیم مردم و ایجاد رهبر وجود دارد.کلیسای خانگی سالم هیچ گاه دچار این مشکل نمی شود که یک واعظ مدام همان موعظه را برای همان مردم تکرار کند.

انگیزه های درست (Right Motives)

برای اینکه در تعلیمی که شاگرد ساز است موفق با شیم، چیزی مهم تر از این وجود ندارد که انگیزه هایمان

درست باشد. زمانی که شخص بنا به دلایل نادرست در خدمت است، آنچه انجام می دهد اشتباه خواهد بود. به همین دلیل است که امروزه اینقدر تعالیم نادرست و نامتوازن درکلیساها وجود دارد. اگر هدف خادمی کسب شهرت، موفقیت در نظر مردم، یا به دست آوردن پول زیاد باشد، سرنوشت او این است که در نگاه خداوند مردود شود. غم انگیزترین مسئله این است که او ممکن است به هدفش که کسب شهرت، موفق بودن در مقابل دیگران و یا به دست آوردن پول زیاد است، برسد، اما روزی فراخواهد رسید که انگیزه های نادرست او در دادگاه مسیح فاش خواهد شد، و هیچ پاداشی برای کار خود دریافت نخواهد کرد.حتی اگر اجازۀ ورود به ملکوت آسمان را به دست آورد،3 زمانی که کمبود پاداشش یا جایگاه پائین او در ملکوت آشکار شود همۀ کسانی که آنجا هستند حقیقت را دربارۀ او خواهند دانست. شکی نیست که درجات متفاوتی در بهشت وجود دارد. مسیح هشدار داد:

پس اگر کسی از کوچکترین حکم آن سرپیچی کند و به دیگران نیز تعلیم دهد که چنین کنند، او در ملکوت آسمان از همه کو چکتر خواهد بود. اما هر که احکام خدا را اطاعت نماید و دیگران را نیز تشویق به اطاعت کند، در ملکوت آسمان بزرگ خواهد بود (متی 19:5).

مسلم است که خادمانی که از فرامین مسیح اطاعت می کنند تا زمانی که در زمین هستند رنج خواهند برد. مسیح به کسانی که از او اطاعت می کنند وعده داده بود که آزار خواهند دید (متی 10:5-12؛ یوحنا 33:16 را ببینید). بعید است که آنها موفقیت، شهرت و ثروت دنیوی به دست آورند. آنچه آنها مسلماً به دست می آورند، پاداش و ستایش از جانب خداوند است. شما کدام را ترجیح می دهید؟ پولس در این رابطه نوشت:

من کیستم، و یا اپلس کیست که بخاطر ما بحث و جدل می کنید؟ از این کار شما تعجب می کنم.زیرا ما فقط خدمتگزاران خدا هستیم و هر یک عطا و خدمت خاصی داریم، و شما به کمک ما، به مسیح ایمان آورده اید. خدمت من این بود که بذر کلام خدا را در قلبهای شما بکارم، و خدمت اپلس این بود که آن را آبیاری کند. اما این خدا بود که باعث رشد آن در قلبهای شما گردید. مهم نیست که چه کسی می کارد، یا چه کسی آبیاری می کند. مهم، کار خداست که سبب رشد می شود. بین من و اپلس فرقی نیست و هر یک برای زحمتی که کشیده ایم، پاداش خواهیم گرفت.ما فقط همکاران خدا هستیم؛ و شما مزرعۀ خدا هستید، نه مزرعۀ ما؛شما عمارت خدا هستید، نه عمارت ما.

خدا از روی لطف خود به من آموخت که چگونه معماری کاردان باشم. من بنیاد عمارت را گذاشتم و اپلس بر روی آن، عمارت را ساخت. اما آنکه بر روی این بنیاد، عمارتی می سازد، باید بسیار مواظب باشد. زیرا هیچ‌کس نمی‌تواند بنیاد محکم دیگری بسازد، جز آنکه از قبل داشتیم و آن بنیاد، عیسی مسیح است. اما بر این بنیاد واحد، می‌توان عمارتی با مصالح گوناگون بنا کرد.بعضی، عمارت را با طلا و نقره و جواهرات می‌سازند و بعضی دیگر با چوب و علف خشک و کاه! اما زمانی خواهد رسید، یعنی همان روزی که مسیح همه را داوری خواهد نمود، که کار معمار مورد آزمایش قرار خواهد گرفت تا معلوم شود با چه مصالحی عمارت را ساخته است.کار هر شخص از آتش گذرانده خواهد شد تا ارزش و اصالت آن مشخص گردد. آن معماری پاداش خواهد یافت که بر آن بنیاد، عمارتی با مصالح خوب ساخته باشد و حاصل کارش صحیح و سالم از بوتۀ آزمایش بیرون آید. اما اگر عمارتی که ساخته باشد، بسوزد، ضرر بزرگی به او خواهد رسید. اگر چه خود نجات خواهد یافت، اما همچون کسی خواهد بود که از میان شعله های آتش فرار کرده باشد (اول قرنتیان 5:3-15).

پولس خود را شبیه به معماری کاردان که بنیاد می گذارد، تشبیه کرده است. اپلس، معلمی که بعد از اینکه پولس کلیسائی در قرنتس بر پا کرده بود، به آنجا آمد، تشبیه شده به کسی که بر روی بنیاد از قبل نهاده شد، بنا می کند.

به یاد داشته باشید که هم پولس و هم اپلس در نهایت بر اساس کیفیت عملشان پاداش خواهند دید (13:3 را ببینید).

بطور تمثیلی پولس و اپلس می توانستند عمارت خداوند را با شش مادۀ متفاوت بنا کنند، که سه تا از آنها رایج، نسبتاً کم خرج و سوزنده هستند و سه تای دیگر غیر متداول، بسیار گران و نسوز هستند. روزی، موادی که عمارت را با آن ساخته اند در معرض آتش قضاوت خداوندی قرار خواهد گرفت و چوب، علف و کاه در آتش خواهد سوخت و نهاد بی ارزش و مادی آنها آشکار خواهد شد. طلا و نقره و جواهرات که نشان دهندۀ اعمال ارزشمند و جاوید در نظر خدا هستند، در شعله های آزمایش تاب خواهند آورد.

مطمئناً تعالیمی که بر اساس انجیل نیستند، در داوری مسیح به خاکستر بدل خواهند شد. این سرنوشت هر عملی است که بر اساس قدرت، روش و یا دانش جسمانی یا با انگیزه ای نادرست انجام پذیرد. مسیح هشدار داد که هر عملی که با هدف ستوده شدن از جانب مردم انجام شود، پاداشی نخواهد داشت (متی 1:6-6 و 16-18 را ببینید). همانطور که پولس گفت، شاید اکنون چنین اعمال بی ارزشی در نظر مردم آشکار نباشد اما در آینده برای همه آشکار خواهد شد. اگر اعمال خود من از چوب، علف و کاه بودند، ترجیح می دادم که اکنون به آن پی ببرم تا بعد. الآن زمان آن است که توبه کنید؛ زیرا آن زمان بسیار دیر خواهدبود.

بررسی انگیزه هایمان ( Checking Our Motives)

ما بسیار آسان می توانیم خود را دربارۀ انگیزه هایمان فریب دهیم. خود من هم مطمئناً چین کاری را کرده ام.

چطور می توانیم بفهمیم که انگیزه هایمان خالص هستند؟

بهترین کار این است که از خداوند بخواهیم که اگر انگیزه هائی نادرست داریم بر ما آشکار کند و بعد افکار و

اعمالمان را مورد بررسی قرار دهیم. مسیح به ما گفت اعمال حسنه مانند دعا کردن و غذا دادن به فقرا را در خفا انجام دهیم و اینگونه می توانیم مطمئن شویم که درست عمل می کنیم چرا که ما تحسین خداوند را می خواهیم نه تحسین مردم را. اگر ما تنها زمانی که مردم ما را نگاه می کنند فرمانبردار خداوند باشیم، اشتباهی بسیار بزرگ مرتکب می شویم. یا اگر از انجام گناهانی رسوا کننده که باعث نابودی اعتبار و آبروی ما می شوند، اجتناب کنیم، ولی گناهان کوچک که هیچ کس از آن خبردار نخواهد شد انجام دهیم، یعنی انگیزه هایمان نادرست بوده است. اگر صادقانه بخواهیم خداوند را که از همۀ افکار، اعمال و گفتارمان مطلع است، خشنود کنیم، تلاش خواهیم کرد که همیشه و در همۀ مسائل، کوچک یا بزرگ، چه معلوم و چه نا معلوم برای دیگران، از او اطاعت کنیم.

به همین صورت، اگر انگیزه هایمان درست باشد، به قیمت ساختن شاگردانی که همۀ فرامین مسیح را اطاعت می کنند، به دنبال رشد کلیسا، که امروزه بیشتر در جهت افزایش تعداد افراد است، نخواهیم بود.

کلام خداوند را بطور کامل آموزش خواهیم داد و تنها بر موضوعات معروف که مردم دنیوی و غیرروحانی را جذب می کند، تمرکز نخواهیم کرد.

کلام خداوند را پیچ و تاب نخواهیم داد و یا کتاب مقدس را به گونه ای که از مفهوم اصلیش تجاوز کند، آموزش نخواهیم داد.

به دنبال لقب و جائی برای افتخار برای خودمان نخواهیم بود. در پی شهرت نخواهیم بود.

به دنبال فراهم کردن تسهیلات برای دولتمندان نخواهیم بود.

ثروت مان را در زمین نخواهیم اندوخت، بلکه ساده زندگی خواهیم کرد و تا جائی که بتوانیم از دارائیمان خواهیم بخشید، تا سرمشقی خوب برای مردم باشیم.

بیشتر به آنچه خداوند دربارۀ موعظه های ما فکر می‌کند اهمیت قائل می شویم تا آنچه مردم فکر می کنند.

انگیزه های شما چگونه هستند؟

عقیده ای که شاگردسازی را شکست می دهد

(A Doctrine that defeats disciple-Making)

خادم شاگردساز هیچ گاه کاری بر خلاف شاگرد سازی انجام نمی دهد. بنابراین هیچ گاه چیزی نمی گوید که سبب شود مردم به راحتی از مسیح نافرمانی کنند. او هیچ گاه فیض خداوند را به عنوان اجازه برای ارتکاب گناه بدون ترس از مجازات، معرفی نمی کند. بلکه، فیض خداوند را به عنوان وسیله ای برای توبه از گناهان و جبران آنها در آینده می داند. همان طور که می دانیم بنابه کتاب مقدس تنها کسانی که پیروز گردند وارث ملکوت خداوند خواهند بود ( مکاشفه 11:2، 5:3، 7:21 را ببینید).

برخی از خادمان امروزی، متاسفانه، عقاید غیر انجیلی را دنبال می کنند که به جریان شاگرد سازی لطمات زیادی وارد می کند. یکی از عقایدی که بسیار در آمریکا رایج شده اطمینان ابدی بلاشرط است، به این معنا که «یکبار که نجات یابید، برای همیشه نجات یافته ایداین عقیده بدین معناست که انسانهائی که تولد دوباره دارند، هر طوری که زندگی کنند، هیچ گاه رستگاری خود را از دست نخواهند داد. زیرا آنها می گویند، رستگاری و نجات با فیض است، همان فیضی که در ابتدا کسانی را که برای رسیدن به رستگاری دعا می کنند، و برای همیشه آنها را نجات یافته نگاه می دارد. به نظر آنان هر دیدگاه دیگری، به این معنا است که مردم با اعمال خودشان نجات می یابند.

طبیعتاً چنین نقطه نظری زیانی بزرگ برای تقدس است. زیرا اطاعت از مسیح را برای کسی که می خواهد به بهشت وارد شود ضروری نمیداند. پس انگیزۀ کمی برای اطاعت از مسیح، به خصوص زمانی که اطاعت ممکن است گران تمام شود، وجود دارد.

چنانچه در آغاز این کتاب گفتم، فیضی که خداوند برای بشر دارد او را از اطاعت از خداوند معاف نمی کند. بنابر کتاب مقدس، رستگاری نه تنها از طریق فیض خداوند بلکه همچنین از طریق ایمان حاصل می شود (افسسیان 8:2 را ببینید). فیض و ایمان هر دو برا ی رسیدن به رستگاری ضروری هستند. ایمان بهترین واکنش نسبت به فیض خداوند است، و ایمان حقیقی همیشه منجر به توبه و اطاعت می شود. چنانچه یعقوب گفت ایمان بدون عمل مرده است و انسان را نجات نخواهد داد (یعقوب 14:2 را ببینید).

به همین دلیل است که کتاب مقدس مدام اعلام می کند که رستگاری پیوسته بر پایۀ ایمان و اطاعت پیوسته، استوار است. بخش هائی در کتاب مقدس این مسئله را بسیار آشکار می کنند. برای مثال پولس در نامه ای به مؤمنان کولسی گفت:

این صلح شامل حال شما که زمانی از خداوند دور بودید نیز می شود. بلی، شما روزگاری از خدا رویگردان و با او دشمن بودید؛ نیت های بد و اعمال زشتتان، شما را از او جدا کرده بود. اما اکنون او شما را به حضور خود پذیرفته است. عیسی مسیح با فدا کردن بدن انسانی خود بر روی صلیب، ایجاد چنین رابطه‌ای را با خدا ممکن ساخته است. در نتیجۀ این فداکاری است که مسیح، شما را به پیشگاه خدا آورده است؛ و شما بدون هیچ اتهام و محکومیتی در حضور خدا ایستاده اید، بطوری که دیگر او خلافی در شما نمی‌بیند تا به سبب آن، شما را سرزنش کند. این به شرطی میسر است که بطور کامل به حقیقت ایمان داشته باشید و در آن محکم و ثابت بمانید و نگذارید امیدی که به هنگام شنیدن پیغام انجیل در شما بوجود آمد، متزلزل شود. این همان پیغامی است که به گوش تک تک شما رسید و اکنون نیز به سراسر دنیا می رسد، و من پولس، افتخار دارم آن را به دیگران اعلام نمایم(کولسیان 21:1-23 با تأکید بیشتر).

از این واضح تر نمی توانست باشد. تنها یک استاد الهیات می تواند اشتباه کند یا منظور پولس را تحریف کند.

مسیح ما را بی گناه خواهد دانست اگر در ایمانمان پایدار باشیم. این واقعیت در رومیان 13:11-24، اول قرنتیان1:15-2،

عبرانیان 12:3-14 و 38:10-39، تکرار شده، و به وضوح ذکر شده است که رستگاری نهائی به پایداری در ایمان بستگی دارد. همۀ این آیات شامل کلمات«به شرطی که» یا «اگر» هستند.

ضرورت تقدس (The Necessity of Holiness)

آیا مؤمن می تواند با گناه کردن زندگی جاودان را از دست بدهد؟ پاسخ در بسیاری از بخش های کتاب مقدس، مانند آیات زیر، یافت می شود.کسانی که گناهان مختلفی مرتکب می شوند وارث ملکوت خداوند نخواهند بود. اگر مؤمنی گناهانی که توسط پولس ذکر می شوند را مرتکب شود، رستگاری نهایی را از دست خواهد داد:

مگر نمی دانید که مردم نادرست از برکات سلطنت خدا بی نصیب خواهند ماند؟خود را فریب ندهید! شهوت رانان، بت پرستان و زانیان و آنانی که بدنبال زنان و مردان بدکاره می افتند، و همینطور دزدان، طمعکاران، مشروب خواران و کسانی که به دیگران تهمت می‌زنند و یا مال مردم را می خورند، در دنیای جدیدی که خدا سلطنت می کند، جایی نخواهند داشت (اول قرنتیان 9:6-10، همراه با تأکید).

هنگامی که از امیال و خواسته‌های نادرست خود پیروی می کنید، این گناهان وارد زندگی شما می شوند: زنا و انحرافات جنسی و بی عفتی؛ بت پرستی و جادوگری و احضار ارواح؛ دشمنی و دو بهم زنی؛ کینه توزی و خشم؛ خود خواهی و نفع طلبی، شکایت و انتقاد و بهانه جویی؛ در اشتباه دانستن دیگران و بر حق شمردن خود و اعضای گروه خود؛ حسادت و آدم کشی؛ مستی و عیاشی و چیزهایی از این قبیل. همانطور که قبلاً هم اشاره کردم، باز تکرار می‌کنم هر که این چنین زندگی کند، هرگز در ملکوت خدا جایی نخواهد داشت (غلاطیان 19:5-21، همراه با تأکید).

این حقیقت چون روز روشن است که ملکوت خدا و مسیح، جای اشخاص بی عفت، ناپاک و طمعکار نیست؛ بلی، کسی که به مال و ناموس دیگران طمع دارد، بت‌پرست است، زیرا مال این دنیا را بیشتر از خدا دوست دارد و می‌پرستد. ممکن است بعضی‌ها بکوشند برای اینگونه گناهان بهانه‌هایی بتراشند. اما شما گول این اشخاص را نخورید، زیرا کسانی که مرتکب چنین گناهانی می شوند، زیر خشم و غضب خدا هستند (افسسیان 5:5-6، همراه با تأکید).

توجه کنید که در همۀ موارد، پولس به مؤمنان می نویسد. دو بار به آنها هشدار داد که فریب نخورند، و این نشان می دهد که او نگران این بود که برخی از معتقدان ممکن است تصور کنند که شخص می تواند گناهانی که او نام برد را مرتکب شود و باز هم وارث ملکوت خداوند بشود.

مسیح به حواریون نزدیک خود پطرس، یعقوب، یوحنا و آندریاس از امکان ورود آنها به دوزخ در صورتی که برای بازگشت او آماده نباشند، آگاهی داد. توجه کنید که سخنان زیر خطاب به آنها عنوان شد (مرقس 1:13-4 را ببینید)، و نه خطاب به گروهی از کافران:

پس آماده باشید چون نمی دانید خداوند شما چه روزی باز می گردد. اگر صاحب خانه می‌دانست که دزد در چه ساعتی می آید، بیدار می‌ماند و نمی‌گذاشت دزد وارد خانه‌اش شود. به همان ترتیب، شما (پطرس، یعقوب، یوحنا و آندریاس) نیز برای آمدن ناگهانی من، همیشه آماده باشید تا غافلگیر نشوید. آیا شما خدمتگزاران دانا و وفادار خداوند هستید؟ آیا می‌توانید از اهل خانۀ من مواظبت کنید و به ایماندارانم هر روز خوراک دهید؟ خوشابحال شما اگر وقتی باز می گردم، شما را در حال انجام وظیفه ببینم. من اختیار تمام دارایی خود را به چنین خدمتگزاران وظیفه شناسی خواهم سپرد. ولی اگر شما خدمتگزاران بی‌وفایی باشید و بگویید: خداوندمان به این زودی نمی آید، و به همقطارانتان ظلم کنید و به عیاشی با میگساران بپردازید، آنگاه در لحظه‌ای که انتظار ندارید، خداوندتان خواهد آمد، و شما را به سختی تنبیه خواهد کرد و به سرنوشت ریاکاران دچار خواهد ساخت و به جایی خواهد انداخت که گریه و ناله و فشار دندان بر دندان باشد (متی 42:24-51، همراه با تأکید).

پیام اخلاقی داستان چیست؟ «پطرس، یعقوب، یوحنا و آندریاس، مانند خادم بدکار این مَثَل نباشید4

مسیح برای اینکه اهمیت آنچه برای نزدیک ترین حواریونش گفته بود را نشان دهد، فوراً با مَثَل ده باکره سخنان خود را ادامه داد. همۀ باکره ها در ابتدا آمادۀ آمدن داماد بودند، اما پنج نفر از آنها آمادگی خود را از دست دادند و از مجلس عروسی رانده شدند. مسیح این مَثَل را با این کلمات پایان داد،«پس شما (پطروس، یعقوب، یوحنا و آندریاس) بیدار بمانید و آماده باشید چون نمی‌دانید در چه روز و ساعتی من باز می گردم.» (متی 13:25). که یعنی،«مانند پنج باکرۀ نادان نباشید، پطرس، یعقوب، یوحنا و آندریاساگر امکان این وجود نداشت که پطروس، یعقوب، یوحنا و آندریاس آماده نباشند، نیازی نبود که مسیح آنها را آگاهی دهد.

مسیح بلافاصله بعد از آن مَثَل قنطارها را برای آنها تعریف می کند. باز هم همان پیغام را انتقال می دهد. «مانند آن خادم نباشید که چیزی نداشت تا در قبال آنچه سرورش به او سپرده بود نشان دهددر آخر مَثَل ارباب گفت، « حالا خدمتگزار را که به درد هیچ کاری نمی خورد، بگیرید و در تاریکی بیندازید، تا در آنجا از شدت گریه، دندانهایش را بر هم بفشارد» (متی 30:25). مسیح واضح تر از این نمی توانست پیغام خود را برساند. تنها یک استاد الهیات می تواند معنای آن را تغییر دهد. این خطر وجود داشت که پطرس، یعقوب، یوحنا و آندریاس هم به دوزخ افکنده شوند اگر در زمان بازگشت مسیح مطیع او نبودند. اگر این احتمال در مورد پطرس، یعقوب، یوحنا و آندریاس وجود داشت، دربارۀ همۀ ما هم وجود دارد. چنانکه مسیح وعده داد، تنها کسانی که ارادۀ پدرش را به جا آورند وارد ملکوت آسمان خواهند شد (متی 21:7 را ببینید).5

آنهایی که عقیدۀ نادرست اطمینان ابدی بلاشرط را تعلیم می دهند کاملاً بر خلاف مسیح و شاگردانش و آنچه آنها تعلیم داده‌اند عمل می کنند، و در اصل به شیطان کمک می کنند. آنها به طور مؤثری فرامین مسیح برای ایجاد شاگردان مطیع را خنثی می کنند، راه باریک ورود به بهشت را سد می کنند و شاهراه رو به جهنم را عریض و عریض تر می کنند.6

عقیدۀ امروزی دیگری که شاگردسازی را شکست می دهد

(Another Modern Doctrine that Defeats Disciple-Making)

تنها تعلیم اطمینان ابدی بلاشرط نیست که مردم را فریب می دهد تا تصور کنند تقدس برای رستگاری نهایی ضروری نیست. عشق خداوند معمولاً به صورتی معرفی می‌شود که شاگردسازی را خنثی می کند. اغلب شنیده می شود که واعظان به حضار می گویند، «خدا بدون شرط شما را دوست داردمردم اینطور برداشت می کنند که، «خدا مرا قبول می کند صرف نظر از اینکه از او اطاعت بکنم یا نکنماگرچه مسلماً چنین چیزی درست نیست.

بسیاری از این واعظان معتقدند که خداوند کسانی را که دوباره متولد نشده اند به دوزخ می افکند و آنها مسلماً در عقیدۀ خود درست هستند.حالا بیائید دربارۀ این مسئله فکر کنیم. مشخص است که، خداوند کسانی را که به دوزخ می روند قبول ندارد. پس چطور می توان گفت که آنها را دوست دارد؟ آیا مردمی که به دوزخ افکنده می شوند مورد علاقۀ خداوند هستند؟ آیا فکر می کنید که آنها به شما خواهند گفت که خداوند آنها را دوست دارد؟ البته که نه. آیا خداوند خواهد گفت که آنها را دوست دارد؟ مسلماً خیر! خداوند از آنها منزجر است به همین دلیل او آنها را در جهنم مجازات می کند. او آنها را دوست ندارد و موافق آنها نیست.

بدینگونه، عشق خداوند برای گناهاکاران این دنیا مسلماً عشقی از روی رحمت است که موقتی است ولی عشقی به نشانۀ تأییدنیست. اوبا دادن فرصت توبه به آنها، لطف و رحمت خود را نسبت به آنها نشان می دهد. مسیح به خاطر آنها مرد تا راهی برای بخشیده شدن برایشان ایجاد کند. تا این حد و به این شکل می توان گفت که خدا آنها را دوست دارد. اما هرگز آنها را تأیید نمی کند. او هیچگاه عشقی را که پدری به فرززندش دارد، نسبت به آنها ندارد. بلکه بر اساس کتاب مقدس، «همانطوری که یک پدر فرزندانش را دوست دارد، همچنان خداوند نیز کسانی را که او را گرامی می دارند دوست دارد» (مزمور 13:103، همراه با تأکید). بنابراین می توان گفت که خداوند همان شفقت را نسبت به کسانی که او را گرامی نمی دارند، ندارد. عشق خداوند نسبت به گنهکاران مانند دلسوزی و رحمی است که یک قاضی نسبت به قاتل محکوم شده دارد و به جای حکم مرگ، به او مجازات حبس ابد می دهد.

در کتاب اعمال رسولان حتی یک مورد هم وجود ندارد که کسانی که موعظه می کنند به مردم نجات نایافته بگویند که خداوند آنها را دوست دارد. بلکه واعظان انجیل اغلب حاضران را از غضب خداوند آگاه می کردند و با عنوان این که خداوند کارهای آنها را تأیید نمی کند، آنها در خطر هستند و اینکه لازم است تغییراتی اساسی در زندگی خود به وجود آورند، آنها را به توبه کردن دعوت می کردند. اگر به حضار وشنوندگان می گفتند که خداوند آنها را دوست دارد (همان کاری که بسیاری از کلیساهای امروزی انجام می دهند)، ممکن بود که به آنها این تفکر را انتقال دهند که آنها در خطر نیستند، خشم خداوند را برای خود نمی اندوزند، و در نتیجه نیازی هم نیست که توبه کنند.

نفرت خداوند از گناهکاران (God’s Hatred of Sinners)

برخلاف آنچه که امروز دربارۀ عشق خداوند به گناهکاران گفته می شود، کتاب مقدس اغلب بیان می کند که خداوند از گناهکاران بیزار است:

تو تحمل دیدن متکبران را نداری و از همۀ بدکاران نفرت داری. ای خداوند تو از قاتلان و حیله گران بیزاری و دروغگویان را هلاک می کنی ( مزمور 5:5-6، همراه با تأکید).

خداوند بدکاران و درست کاران را امتحان می کند. او از آدم بدکار و ظالم بیزار است(مزمور 5:11 ، همراه با تأکید).

من بنی اسرائیل را ترک گفته و قوم برگزیدۀ خود را طرد کرده ام! عزیزان خود را تسلیم دشمن کرده ام. قوم من مانند شیر جنگل بر من غریده اند، پس من نیز از ایشان بیزار شده ام( ارمیا 7:12-8، همراه با تأکید)

تمامی شرارت ایشان از جلجال شروع شد. در آنجا بود که از ایشان نفرت پیدا کردم. آنها را از سرزمین خودم به سبب بت پرستی بیرون می کنم. دیگر آنها را دوست نخواهم داشت، چون تمام رهبرانشان یاغی هستند (هوشع 15:9).

توجه کنید که تمام مثال هائی که در بالا از کتاب مقدس ذکر شد، نمی گویند که خداوند از آنچه آنها انجام

می دهند متنفر است بلکه می گویند خدا از آنها متنفر است. این حقیقت، اشتباه واژۀ معروف را که «خداوند از گناهان متنفر است نه از گناهکاران»روشن می کند. ما نمی توانیم شخص را از اعمالش جدا کنیم. آنچه او انجام می دهد نشان دهندۀ شخصیت او است. پس خداوند از کسانی که مرتکب گناه می شوند متنفر است نه اینکه تنها از گناهان آنها بیزار باشد. اگر خداوند موافق مردمی باشد که کارهایی را انجام می دهند که او دوست ندارد، خود هم دچار بی ثباتی است. در دادگاههای بشری، مردم به خاطر جرایمشان محاکمه و عادلانه مجازات می شوند. ما نمی‌توانیم از جُرم متنفر باشیم اما کسی را که مرتکب آن شده تأیید کنیم.

مردمی که خداوند از آنها بیزار است (People Whom God Abhors)

کتاب مقدس نه تنها تأیید می کند که خداوند از افراد خاصی متنفر است، بلکه عنوان می کند که او از برخی گناهکاران بیزار است و یا اینکه آنها برای او موجب کراهت هستند. بار دیگر توجه کنید که مثال های زیر از کتاب مقدس نمی گویند که آنچه کناهکاران انجام می دهند در نظر خداوند مکروه هستند، بلکه دقیقاً می گویند خود آنها مکروه هستند. این آیات نمی گویند که خدا از گناهان آنها بیزار است بلکه می گویند خدا از آنهابیزار است.7

زن نباید لباس مردانه بپوشد و مرد نباید لباس زنانه به تن کند. این کار از نظر خداوند، خدایتاننفرت انگیز است (تثنیه 5:22، همراه با تأکید).

تمام کسانی که در معاملات کلاهبرداری می کنند مورد نفرت خداوند می باشند (تثنیه 16:25، همراه با تأکید).

بحدی که از شدت گرسنگی پسران و دختران خود را خواهید خورد. بت خانه هایی را که در بالای تپه ها ساخته اید خراب خواهم کرد، قربان گاه هایی را که بر آنها بخور می سوزانید با خاک یکسان خواهم نمود، جنازه های شما را بر بتهای بی جانتان خواهم انداخت و از شما نفرتخواهم داشت (لاویان 29:26-30، همراه با تأکید).

تو تحمل دیدن متکبران را نداری و از همۀ بدکاران نفرت داری. ای خداوند، تو از قاتلان و حیله گران بیزاری و دروغگویان را هلاک می‌کنی (مزمور5:5-6 ، همراه با تأکید).

زیرا خداوند از اشخاص کجرو نفرت دارد اما به درستکاران اعتماد می کند (امثال 32:3، همراه با تأکید).

خداوند از افراد بدطینت متنفر است، ولی از درستکاران خشنود می باشد (امثال 20:11).

خداوند از اشخاص متکبر نفرت دارد و هرگز اجازه نخواهد داد آنها از مجازات فرار کنند(امثال 5:16، همراه با تأکید).

خداوند از کسانی که بی گناه را محکوم و گناهکار را تبرئه می کنند متنفر است (امثال15:17، همراه با تأکید).

چطور می توان این آیات از کتاب مقدس را با این گفته که خداوند گناهکاران را دوست دارد، تطبیق داد؟ چطور می توان گفت که خداوند از گناه کاران بیزار و متنفر است ولی در عین حال آنها را دوست دارد؟

باید بدانیم که همۀ دوست داشتن ها به یک صورت نیستند. برخی از دوست داشتن ها مشروط نیستند که می توان آنها را «عشق از روی رحمت» نامید. این عشق می گوید، «من شما را دوست دارم علی‌رغم همه چیزاین دوست داشتنی است که اعمال مردم را مد نظر قرار نمی دهد. این محبتی است که خداوند نسبت به گناه کاران دارد.

در نقطۀ مقابل عشق از روی رحمت، عشقِ مشروط قرار دارد که می توان آن را عشق به نشانۀ تأیید نامید. این عشق برای کسی است که لیاقت آن را دارد. این عشقی است که می گوید، «من دوستت دارم زیرا…»

برخی تصور می کنند که اگر عشق مشروط است، نمی تواند عشق باشد. و یا با گفتن اینکه چنین عشقی متکبرانه است، آن را تحقیر می کنند و می گویند که چنین دوست داشتنی بر خلاف عشق خداوند است.

اما حقیقت این است که خداوند دارای عشق مشروط است و ما به زودی این را در کتاب مقدس خواهیم دید.

بنابراین عشق به نشانۀ تأیید نباید مورد تمسخر و تحقیر قرار بگیرد. عشق به نشانۀ تأیید ابتدایی ترین عشقی است که خداوند نسبت به فرزندان درستکار خود دارد. ما باید بیشتر در طلب عشق به نشانۀ تأیید باشیم تا عشق از روی رحم و شفقت.

آیا عشق به نشانۀ تأیید، در رتبۀ پایین است؟

(?Is Approving Love an Inferior Love)

این سؤال را از خود بپرسید: «کدام عشق را از مردم انتظار دارم عشق از روی شفقت یا عشق به نشانۀ تأیید؟» مطمئنم که ترجیح می دهید مردم شما را «به دلیل» و نه «علی رغم» دوست داشته باشند.

دوست دارید که همسرتان به شما بگوید، «من دلیلی برای دوست داشتن تو ندارم، و چیزی در تو وجود ندارد که باعث شود به تو توجه نشان دهم» یا اینکه بگوید، «من تو را به دلایل زیادی دوست دارم، چیزهای زیادی در تو وجود دارند که من تحسین می کنم»؟ مسلماً همۀ ما ترجیح می دهیم که همسرانمان ما را با عشقی به نشانۀ تأیید دوست بدارند، و این نوع عشق است که زوجها را به سوی یکدیگر می کشاند و آنها را کنار هم نگه می دارد. وقتی چیزی وجود ندارد که شخص در زوج خود تحسین کند و عشق به نشانۀ تأیید وجود نداشته باشد، ازدواج ها دوام کمی خواهند داشت. اگر هم دوام داشته باشند، به دلیل عشق از روی رحم و شفقت است که ریشۀ آن به عشقی بر می گردد که از جانب خدا در وجود شخص دهندۀ عشق قرار داده شده است.

به این صورت می بینیم که عشق به نشانۀ تأیید و عشق مشروط به هیچ وجه در رتبۀ پایین نیست. در حالی که عشق از روی رحم و شفقت، ستودنی ترین عشقی است که داده می شود ، عشق به نشانۀ تأیید ستودنی ترین عشقی است که به دست آورده می شود. به علاوه این واقعیت که عشق به نشانۀ تأیید تنها نوعی از عشق است که پدر آسمانی نسبت به مسیح داشت، جایگاه واقعی این عشق را نشان می دهد. خداوند، پدر آسمانی هیچ گاه عشقی از روی رحم و شفقت نسبت به مسیح نداشته است زیرا چیزی در وجود مسیح نبود که دوست داشتنی نباشد.عیسی مسیح گواهی داد:

پدرم مرا دوست می دارد، چون من جانم را می‌دهم و باز پس می گیرم (یوحنا 17:10، همراه با تأکید).

پس می بینیم که پدر آسمانی مسیح را به دلیل فرمانبرداری او برای مرگ دوست داشت. هیچ چیز نادرستی دربارۀ عشق به نشانۀ تأیید وجود ندارد. مسیح عشق پدر آسمانی خود را به دست آورد و لایق آن بود.

او همچنین عنوان کرد که با نگاه داشتن احکام پدرش در محبت او مانده است:

همانطور که پدر مرا دوست دارد، من نیز شما را دوست دارم، پس در محبت من زندگی کنید.اگر از کلام من اطاعت نمایید، در من زندگی خواهید کرد، درست همانگونه که من ازاحکام پدرم اطاعت می نمایم و در محبت او زندگی می کنم (یوحنا 9:15-10، همراه با تأکید).

علاوه بر این، همانطور که کتاب مقدس نشان می دهد، ما باید از مسیح پیروی کنیم و با نگاه داشتن احکام او در محبت او بمانیم. او به وضوح از عشق به نشانۀ تأیید در این بخش صحبت می کند و به ما می گوید که می توانیم محبت او را به دست آوریم، و باید چنین کنیم، و اینکه اگر از او اطاعت نکنیم خود را از محبت او محروم خواهیم کرد. ما در محبت او می مانیم تنها اگر احکام او را نگه داریم. چنین چیزی امروزه به ندرت تعلیم داده می شود، اما باید تعلیم داده شود چرا که مطابق گفتۀ مسیح است.

مسیح عشق به نشانۀ تأیید خداوند را تنها برای آنهایی می داند که احکام او را نگه می دارند.

زیرا خود پدر، شما را دوست دارد چونکه شما مرا دوست دارید و ایمان دارید که من از نزد پدرم آمده‌ام (یوحنا 27:16، همراه با تأکید).

کسی مرا دوست دارد که هر چه می‌گویم اطاعت کند؛ و چون مرا دوست دارد، پدرم خدا نیز او را دوست خواهد داشت و من نیز او را دوست خواهم داشت و خود را به او نشان خواهم داد. …من خود را فقط به کسانی نشان می‌دهم که مرا دوست می‌دارند و هر چه می‌گویم اطاعت می کنند. پدرم خدا نیز ایشان را دوست دارد و ما نزد ایشان آمده، با ایشان زندگی خواهیم کرد (یوحنا 21:14، 23، همراه با تأکید).

توجه کنید که در عبارت دوم، مسیح به معتقدان غیر متعهد وعده نمی دهد که اگر کلام او را نگه دارند، به آنها بطور مخصوصی نزدیکتر خواهد شد. خیر، مسیح وعده داد که هر کسی که او را دوست بدارد و کلام او را نگه دارد، پدرش آن شخص را دوست خواهد داشت و هم خود او و هم پدرش نزد آن شخص منزل خواهند کرد، و این به وضوح به تولد دوباره اشاره می کند. هر که دوباره متولد شود پدر و پسر در کنار روح القدس در او ساکن خواهند بود (رومیان 9:8 را ببینید). بنابراین باز هم می بینیم که آنهایی که به درستی دوباره متولد شده اند، آنهایی هستند که توبه کرده اند و اطاعت از مسیح را آغاز کرده اند، و تنها کسانی هستند که عشقِ به نشانۀ تأیید پدر را به دست آورده اند.

البته، مسیح باز هم محبت از روی رحم و شفقت را برای آنهایی که به او اعتقاد دارند نگه می دارد. وقتی آنها نافرمانی می کنند، او آماده است که آنها را ببخشد، اگر به گناه خود اقرار کنند و دیگران را ببخشند.

نتیجه گیری ( The Conclusion)

آنچه تا کنون گفته شد برای عنوان این مطلب است که محبتی که خداوند نسبت به فرزندان مطیع خود دارد همان محبتی نیست که او نسبت به گناهکاران دارد. او گناهکاران را تنها از روی رحمت دوست دارد. این عشق موقتی است و تنها تا زمان مرگ آنها به طول می انجامد. در عین حال که آنها را از روی لطف و رحمت دوست دارد، به دلیل عدم تأیید رفتار و عملکردشان از آنها بیزار است. اینها همه تعالیم کتاب مقدس هستند.

از سویی دیگر خداوند فرزندان خود را بیش از کسانی که دوباره متولد نشده اند دوست دارد. او اصولاً آنها را با محبتی به نشانۀ تأییددوست دارد، زیرا آنها توبه کرده اند و تلاش می کنند که از فرامین او اطاعت کنند. همچنان که در تقدس پیش می روند و رشد می کنند، عشق خداوند از روی رحمت نسبت به آنها کمتر و کمتر می شود و عشق خداوند نسبت به آنها که به نشانۀ تأیید است و دقیقاً خواستۀ دل آنهاست، بیشتر و بیشتر می شود.

عنوان این مطالب به این منظور است که بدانیم تصویری که امروزه از عشق و محبت خداوند توسط واعظان و معلمان ترسیم می شود، نادرست و گمراه کننده است. به کمک آنچه کتاب مقدس می گوید، لحظه ای را برای ارزیابی واژه‌های معمول زیر دربارۀ عشق خداوند صرف کنید:

  1. چیزی نمی توانید انجام دهید که عشق خداوند را نسبت به شما کمتر یا زیادتر کند، از آن میزان که او اکنون شما را دوست دارد.
  2. چیزی وجود ندارد که با انجام آن خداوند محبت خود را نسبت به شما متوقف کند.
  3. عشق خداوند بلاشرط است.
  4. خداوند همه را به یک اندازه دوست دارد.
  5. خداوند گناهکار را دوست دارد اما از گناه متنفر است.
  6. چیزی وجود ندارد که با انجام آن لایق عشق خداوند شوید یا آن را به دست آورید.
  7. عشق خداوند نسبت به ما به اعمال ما بستگی ندارد.

تمام گفته های بالا، نادرست هستند و می‌توانند گمراه‌کننده باشند، چرا که بیشتر این موارد عشق به نشانۀ تأیید را نفی می کنند و برخی هم عشق از روی رحمت را به طور نادرست معرفی می کنند.

در مورد جملۀ اول می توان گفت: چیزی وجود دارد که با انجام آن عشق به نشانۀ تأیید خداوند را نسبت به آنها بیشتر کند: آنها می توانند مطیع تر باشند. همچنین چیزی وجود دارد که عشق به نشانۀ تأیید خداوند را نسبت به آنها کمتر کند: عدم اطاعت. در مورد گناهکاران، چیزی وجود دارد که با انجام آن عشق خداوند نسبت به آنها بسیار بیشتر شود: توبه. به این وسیله آنها می توانند عشق به نشانۀ تأیید خداوند را به دست آورند. و چیزی وجود دارد که با انجام آن می توانند محبت خداوند را نسبت به خود کم کنند: مرگ. به این شکل آنها حتی محبت خداوند از روی رحمترا نیز از دست خواهند داد.

دربارۀ جملۀ دوم می توان گفت: هر مسیحی با بازگشت به سوی گناه می تواند عشق به نشانۀ تأیید خداوند را از دست بدهد و خود را در موقعیتی قرار دهد که تنها محبت از روی رحمت را داشته باشد. و باز هم شخص غیر معتقد ممکن است بمیرد و تنها محبت خداوند نسبت به او که همان محبت از روی رحمت است را نیز از دست بدهد.

در رابطه با جملۀ سوم: عشق به نشانۀ تأیید خداوند مسلماً مشروط است. و حتی محبت او از روی رحمت نیز مشروط به این است که شخص زنده باشد. بعد از مرگ این نوع از محبت پایان می یابد و چون موقتی است مشروط نیزهست.

در رابطه با جملۀ چهارم: به احتمال زیاد خداوند همه را به یک صورت دوست ندارد، زیرا او گناهکاران و مقدسان را به درجات متفاوت تأیید یا رد می کند. مسلماً خداوند گناهکاران و درستکاران را به یک صورت دوست ندارد.

در مورد جملۀ پنجم می توان گفت: خداوند از گناه و گناهکاران متنفر است. بهتر است بگوئیم که او گناهکاران را با محبتی از روی رحمت دوست دارد و از گناهان آنها متنفر است. ولی از نظر عشق به نشانۀ تأیید که نگاه کنیم خداوند از خود آنها متنفر است.

در رابطه با جملۀ ششم: همه می توانند و همه می بایست عشق به نشانۀ تأیید خداوند را به دست آورند. البته کسی نمی تواند محبت از روی رحمت خداوند را به دست آورد چرا که این محبت، محبتی مشروط نیست.

در رابطه با جملۀ هفتم: محبت از روی رحمت خداوند، به اعمال شخص بستگی ندارد ولی عشق از روی تأیید او وابسته به اعمال است.

تمام این مطالب گفته شد تا بدانیم که خادم شاگردساز باید محبت خداوند را به درستی و همانطوری که در انجیل آمده است نشان دهد، زیرا او نمی خواهد که کسی فریب بخورد. تنها کسانی که خداوند نسبت به ایشان عشق به نشانۀ تأیید دارد وارد بهشت می شوند، و خداوند تنها کسانی که دوباره متولد شده و از مسیح اطاعت می کنند را دوست دارد و اعمالشان را تأیید می کند. خادم شاگرد ساز هیچ گاه تعلیمی نخواهد داد که مردم را از پاکی دور کند. هدف او همان هدف خداوند یعنی ایجاد شاگردانی است که از فرامین مسیح اطاعت می کنند.

1 اعلام بشارت توسط مبشران می تواند نوعی از تعلیم باشد، و مبشران مطمئناً باید بشارتی که از نظر انجیل درست است را اعلام کنند.

2 به همۀ معتقدان مسئولیت تعلیم به صورت عمومی داده نمی شود، اما همه برای شاگردسازی مسئولیت تعلیم تک به تک را دارند (متی 19:5، 19:28-20؛ کولسیان 16:3؛ عبرانیان 12:5 را ببینید).

3 من می گویم «اگر» زیرا آنان که گرگ هائی در لباس بره هستند مسلماً «خادمانی» هستند که انگیزه هائی خودخواهانه دارند، و به دوزخ خواهند رفت. فکر می کنم آنچه آنها را از خادمان درستکار با انگیزه های نادرست جدا می کند، میزان نادرستی انگیزه های آنهاست.

4 بسیار جالب است برخی از معلمان که نمی توانند از این حقیقت فرار کنند که مسیح با یاران نزدیک خود صحبت می کرد و اینکه خادم بدکار وضوحاً شخصی معتقد را نشان می دهد، می گویند که جای گریه ها و دندان ساییدن ها جایی بیرون از، ولی نزدیک بهشت است. در آنجا معتقدان بدکار به طور موقت سوگواری خواهند کرد تا زمانی که مسیح اشک های آنها را از چشمانشان بزداید و آنها را به بهشت خوشامد بگوید.

5 مسلم است که مسیحیانی که تنها مرتکب یک گناه می شوندسریعاً رستگاری خود را از دست نمی دهند. آنهایی که از خداوند به خاطر گناهانشان طلب بخشش کنند، توسط خداوند بخشیده خواهند شد (اگر آنها هم کسانی را که در موردشان مرتکب گناه شده اند ببخشند). آنهایی که از خداوند طلب بخشش نمی کنند، ممکن است توسط خداوند مجازات شوند. معتقدان تنها با سخت کردن دلهایشان در مقابل اخطارهای مکرر خداوند، در معرض خطر از بین رفتن رستگاریشان قرار دارند.

6 آنهایی که هنوز هم قانع نشده اند که یک مسیحی می تواند رستگاری خود را از دست بدهد، باید تمام متن های عهد جدید که در زیر ذکر شده است را بخوانند: متی 21:18-35؛ 4:24-5، 11-13، 23-26، 42-51؛ 1:25-30؛ لوقا 11:8-15؛ 24:11-28؛42:12-46؛ یوحنا66:6-71؛31:8-32، 51؛ 1:15-6؛ اعمال رسولان 21:11-23؛ 21:14-22؛ رومیان 11:6-23؛ 12:8-14، 17؛ 20:11-22؛ اول قرنتیان 23:9-27؛ 1:10-21؛ 29:11-32؛ 1:15-2؛ دوم قرنتیان 24:1؛ 2:11-4؛ 21:12-5:13 ؛ غلاطیان 1:5-4؛ 7:6-9؛ فیلپیان 12:2-16؛ 17:3-1:4؛ کولسیان 21:1-23؛ 4:2-8، 18-19؛ اول تسالونیکیان 1:3-8؛ اول تیموتائوس 3:1-7، 18-20؛ 1:4-16؛ 5:5-6، 11-15، 9:6-12،17-19، 20-21؛ دوم تیموتائوس 11:2-18؛ 13:3-15؛ عبرانیان 1:2-3؛ 6:3-19؛ 1:4-16؛ 8:5-9؛ 4:6-9، 10-20؛ 19:10-39؛1:12-17، 25-29؛ یعقوب 12:1-16؛ 4:4-10؛ 19:5-20؛ دوم پطرس 5:1-11؛ 1:2-22؛ 16:3-17؛ اول یوحنا 15:2-28؛ 16:5؛ دوم یوحنا 6-9؛ یهودا 20:1-21؛ مکاشفه 7:2، 10-11، 17-26؛ 4:3-5، 8-12، 14-22؛ 7:21-8؛ 18:22-19. دلایل ثبت شده‌ای که توسط معلمان عقیدۀ اطمینان ابدی بلاشرط ارائه می‌شوند آیاتی هستند که وفاداری خداوند را در رابطه با نجات تشدید می‌کنند و سخنی از مسئولیت انسان نمی گویند.این آیات باید طوری تفسیر شوند تا با آیه‌های بالا در تطابق باشند. قول خداوند برای وفاداری خودش، ضمانت کنندۀ این نیست که انسانها نیز به قول خود وفا خواهند کرد. اگر من به همسرم قول بدهم که هرگز او را ترک نخواهم کرد و به این قول وفا کنم، این ضمانت نمی‌کند که او مرا ترک نخواهد کرد.

7 می توان استدلال کرد که تمام این آیه ها از کتاب مقدس که نفرت و بیزاری خداوند از گناهکاران را نشان می دهند از عهد قدیم هستند. ولی نظر خداوند نسبت به گناهکاران از عهد قدیم تا عهد جدید تغییری نکرده است. برخورد مسیح با زن کنعانی در متی 22:15-28 نمونه ای عالی در عهد جدید دربارۀ نظر خداوند نسبت به گناهکاران است. در ابتدا مسیح حتی پاسخ التماس های او را نمی داد و حتی از اوا به عنوان سگ نام برد. اما ایمان مسمج زن باعث شد که مسیح اندکی رحمت نسبت به او داشته باشد. رفتار مسیح با فریسیان و کاتبان به سختی می تواند نمونه ای از عشق از روی تأیید و تصدیق رفتار آنها باشد (متی 23 را ببینید).

38