فصل اول(Chapter One)

در سی و پنج سال گذشته، من فرصت سفر به بیش از چهل کشور جهان را داشته‌ام و با هزاران خادم روحانی در كنفرانس هاي سه تا پنج روزه صحبت کرده ام. در اين كنفرانسها رهبران متعهد مسيحي از فرقه های اصلی حضور داشتند. هر كدام از اين سفرها تأیید کرده اند كه كنفرانسهاي سه تا پنج روزه برای نيازهاي موجودکافی نيستند. من در این کتاب با کمک تجربیّاتی که در طی بیش از بیست سال در سِمَت شبانی کسب کرده‌ام، تلاش کرده‌ام تا گامی در طریق بسیار مهّم آماده سازی رهبران مسیحی برداشته باشم.

بعنوان یک خادم خدا در کلیسا، در بسیار موارد به ظاهر موفق بودم، امّا در مواقع بسياري در کشمکش درونی بسر میبردم، زیرا که توانائی درك برخي از اصول بسيار اساسيِ خدمت بر طبق اصولِ کتاب مقدس را نداشتم. به همین دلیل مسئولیت خاصّی نسبت به ميليون ها خادمِ راستين در خود حس مي كنم. خادمانی كه فاقد چيزي هستند كه من نيز فاقد آن بودم و نياز دارند تا براي انجام وظيفه اي كه بر دوش آنها نهاده شده است آماده تر شوند . برخي از اصولي كه من قادر به درك آنها نبودم به قدري با اهميت هستند كه وقتی درك شوند، مسیر زندگی یک خادم را تعيين مي كنند. آنها در واقع ، معياری براي ارزيابي همۀ جنبه های خدمت مذهبی مي شوند. اين اصول در فصلهای نخستین کتاب یافت میشوند و هيچ خواننده اي نبايد آنها را ناديده بگيرد زيرا آنها نقشي زير بنايي دارند و بدون آنها ، ساير فصلها بدون استفاده هستند.

اين كتاب كاربرد ويژه ای براي خادمان دارد چرا كه آنها عادی ترین رهبران مسيحي هستند، امّا تمام مطالبي كه نوشته ام براي مبشران ، معلمان ، مبشرین جهانگرد، بانیان كليساهای جديد، انبياء و كاركنان مدارس روزهاي يكشنبه1 و غيره هم كاربرد دارد . هر کسی در بدن مسیح نیست میتواند از خواندن این کتاب سود ببرد، زیرا هر عضوی عمل‌کرد خدادادۀ خاصی دارد.

من اصولاً ، اين كتاب را خطاب به خادمانی كه خارج از ايالات متّحده ، اروپاي غربي ، استـراليا و نيوزيلنـد زندگي مي كنند ، نوشته ام . امّا اين بدان معنی نيست كه این کتاب كاربردي براي خادمان روحانی اين قسمت هاي جهان ندارد . در واقع مي تواند برايشان بسیار مفيد باشد. امّا آنها خود در حال حاضر مدرّسان بسياري دارند. در هر حال ، بسته به دانش و تجربه خواننده کتاب و ملتّی كه برایشان خدمت مذهبي انجام مي دهد ، فصل هاي خاصی مفیدتر از باقي فصول خواهند بود. براي مثال بسياري از خادمانِ روحانی كليساهاي خانگيِ چيني ، كوبايي و ويتنامي متوجه خواهند شد كه در بخش مربوط به كليساهاي خانگي ، نكاتِ كمي وجود دارد كه نمی دانند. در حالي كه براي خادمانی كه با طرح كليساي خانگي آشنا نيستند، اين فصل بسيار مفيد خواهد بود .

بسيار بعيد به نظر مي رسد كه هر خواننده‌ای با تمام چيزهايي كه من راجع به مباحث اين كتاب نگاشته ام موافق باشند . شايد پنج سالِ پيش خودِ من هم با برخي از چيزهايي كه اكنون در اين كتاب نوشته ام موافق نبودم! پس اجازه ندهيد اختلاف نظرهاي كوچك، شما را از يادگيري هر چه بيشتر از فصل، فصلِ اين كتاب باز دارد.

همانگونه كه عيسي مسيح به ما آموخت، هيچ كس شرابِ تازه را در مشك كهنه نمي ريزد، چه، اگر اين كار را

بكند، مشكِ كهنه كه خشك و غيرقابل انعطاف است پاره خواهد شد. تنها مشكِ نو به اندازه ي كافي انعطاف دارد تا فشارِ ناشي از تخمير را تحمل کند. با اين وجود، برخي از چيزهايي كه نوشته ام ممكن است همچون شراب نو انگاشته شود ـ اگرچه در واقع اين شراب نسبتاً كهنه است وحداقل به اندازۀ عهد جديد قدمت دارد. بنابراين شكستن هر مشكِ كهنه ای گناه مطالب صفحات آتي كه به مانندِ شراب نو هستند، نيست. عيسي شادمـان شد كه خداونـد حقيقت را از كسـاني كه خـود را دانـا مي پندارند پنهان مي سازد و آن را به كساني كه همچون كودكان ساده دلند آشكار مي نمايد.(متي 11:25) . همچنين خدا به شخص فروتن قوت می بخشد اما با شخص متکبر و مغرور مخالف است (یعقوب.4:6 را ببینید). به خاطر وجود تعداد بيشمار رهبران متواضع مسيحي در سراسر جهان خدا را سپاسگذارم. اميدوارم خداوند به آنها در حين خواندن اين كتاب برکت دهد.

دیوید سرو نت

فصل اول(Chapter One)

تعيين هدف واقعي(Setting The Right Goal)

هر خادمی براي اينكه در نظر خداوند موفق باشد، بايد هدفي را كه خداوند در پيش روي او قرار داده است دريابد. اگر اين هدف را درك نكند نمي تواند بسنجد كه موفق بوده است و يا شكست خورده است.1 ممكن است درست جايي كه تصور مي كند موفق شده است شكست خورده باشد. اين میتواند فاجعه انگیز باشد. او مانند دوندۀ طرازِ اولي است كه شادمـان از خط پـايـان مسابقـۀ دوي هشتصد متـر عبور مي كند. در حالي كه سرمست از پيروزي دستهايش را در ميان فريادهاي جمعيت بالا برده است نميداند كه در واقع جزء مسابقۀ دوي هزار و ششصد متر بوده است. تعبير نادرست او از هدفش موجب شكست او شده است. باورِ اينكه پيروز شده است باخت او را مسجل كرده است. در مورد او اين سخن معروف حقیقت بسیار دارد کهاولين، آخرين نفر خواهد شد

اغلبِ خادمان اهداف خاصی دارند كه از آنها به عنوان «دید» ياد مي كنند. اين همان چيزي است كه آنها براساس دعوت و موهبت خدادادي شان تلاش مي كنند به آن نائل شوند. موهبت و دعوت الهی براي هر كس منحصر به فرد است، چه برای شبانی یک کلیسا در شهری، بشارت در یک ناحیه، یا تعلیم حقایق خاصی. امّا هدف خدادادی كه منظور من است هدفی كلي است و براي همه خادمان كاربرد دارد. اين، بزرگترین «دید» است، و بايد دیدی باشد که کلاً هدايت كنندۀ هر دید جزئی باشد. اما بيشتر مواقع اينگونه نيست. نه تنها خيلي از خادمین دیدهای مخصوص خود را دارند كه با دید کلّی خداوند هماهنگي ندارد، بلكه برخي از آنها دیدهائی دارند كه در واقع بر ضد دید کلّی خداوند است. خود من زمانی بین این گروه بودم ، ولو اينكه شبان كليسائي بودم که در حال رشد بود.

اين هدف يا دیدی كه خداوند به همۀ خادمینش عطا كرده است چيست ؟ براي يافتن پاسخ اين سؤال به متی 18:28-20 رجوع مي كنيم. عبارتي چنان آشنا که ما اغلب متوجه نمي شويم چه ميگويد. بيايد آيه به آيه آن را با هم بررسي كنيم.

آنگاه عیسی جلو آمد و به ایشان فرمود: «تمام اختیارات آسمان و زمین به من داده شده است.» (متی 18:28)

مسيح میخواست شاگردانش بدانند كه پدرش قدرت متعال به او ارزاني داشته است. به طور قطع، منظور پدر آسماني اين بوده (و هست) كه مسيح مورد اطاعت قرار گيرد، چنانکه هر وقت پدر آسماني به كسي اختياري بدهد. اما مسيح از اين لحاظ كه پدر آسماني به او قدرت و اختيار كامل در آسمان و بر روي زمين داده است، بي همتا است. اين يك اختياِر محدود كه خداوند گاه گاهي به سايرين مي دهد نيست. مسيح خداوند است. بدين گونه، هر كس كه با مسيح به عنوان خداوند پيوند نداشته باشد، به درستي با خداوند ارتباط ندارد. مسيح بيش از هر چيز ديگری خداوند است. به همين دليل است كه بيش از ششصد بار در عهد جديد از او به عنوان «خداوند» ياد شده است. (فقط پانزده بار به عنوان نجات دهنده از او نام برده شده است.) به این دلیل پولس میگوید: ”مسیح نیز به همین منظور مُرد و زنده شد تا بتواند هم در طول زندگی و هم در زمان مرگمان، خداوند و صاحب اختیار ما باشد.» (رومیان9:14). مسيح مُرد و زنده شد تا بر همه حکومت کند.

ايمانی كه موجب رستگاري مي شود (True Saving Faith)

زماني كه مبشران و خادمانِ امروزی از بی ایمانان میخواهند تا « مسيح را به عنوان نجات دهنده (عبارت و مفهومي كه در كتاب مقدس يافت نمیشود) بپذیرند» نشان میدهند که پیام انجیل را بخوبی درک نکرده اند. بـراي مثال زمـاني كه زندانبان فيليپي از پولس پرسيد كه چه بايد بكند تا رستگار شود، پاسخ پولس اين نبود كه « مسيح را به عنوان نجات دهندۀ خود بپذير» بلكه گفت :« ..به عیسای خداوند ایمان آور تا تو و تمام افراد خانواده ات نجات یابید.» ( اعمال رسولان31:16، با تأكيد بيشتر). انسانها زماني رستگار خواهند شد كه به عيسي مسيح به عنوان خداوند ايمان آورند. فراموش نشود آنهايي كه فقط به يك سري اصول و روش دربارۀ رستگاري و مسيح ايمان دارند، رستگار نخواهند شد، تنها راه نجات، ايمان به يك شخص است و آن عيساي خداوند است. اين همان ايمان نجات دهنده است. عدۀ بسياري گمان مي كنند كه چون به مرگ عيسي، به عنوان عملی فداكارانه براي آمرزش گناهان شان ایمان دارند و یا به رستگاری از طریق ایمان و صدها چيز ديگر درباره مسيح اعتقاد راسخ دارند، پس داراي ايمان نجات دهنده هستند در حالي كه اينطور نيست. شيطان هم به همۀ اين چيزها دربارۀ مسيح و رستگاري ايمان دارد. ايمان رستگار كننده عبارت است از ايمان به مسيح، و خداوندی او.

واضح است كه، اگر من ايمان داشته باشم كه مسيح خداوند است، با او به گونه اي رفتارخواهم کرد كه مبين اين باشد كه او خداوند است. يعني از صميم قلب از او اطاعت خواهم كرد. اگر از او اطاعت نكنم، پس به او ايمان ندارم. اگر كسي بگويد : « مطمئنم كه مار سمي كشنده ای در چکمۀ من است» و بعد با آرامش آن را بپوشد،مسلم است در واقع به آنچه گفته است ايمان ندارد. آنهايي كه مي گويند به مسيح ايمان دارند اما از گناهان خود پشيمان نيستند و قلباً از او اطاعت نمي كنند در واقع به او ايمان ندارند. آنها احتمالاً به يك مسيح تخیلی ايمان دارند نه به عيساي خداوند، كسي كه اختيار آسمان و زمين با اوست.

منظور از همه اينها، اين است كه زماني كه درك يك خادم خداوند از بنيادي ترين پيام مسيحيت اشتباه باشد، او از ابتدا دچار مشكل است. چنانچه اساسي ترين پيغامي را كه خداوند مي خواهد به گوش جهانيان برساند، به درستي ارائه نكندبه هيچ وجه خداونـد ارزشی برای خدمت او قائل نخواهد کرد.او شاید شبان كليسائی باشد که به ظاهر در حال رشد است، امّا در زمینۀ دید کلی که خداوند برای خدمت او دارد بسختی شکست‌ خورده است.

دید عظیم(The Big Vision)

بياييد به متی 18:28-19 برگرديم. بعد از اعلام خداوندي، ‌عيسي فرمان داد:

پس بروید و تمام قومها را شاگرد سازید و ایشان را به اسم پدر و پسر و روح القدس تعمید دهید؛ و به ایشان تعلیم دهید که تمام دستوراتی را که به شما داده‌ام، اطاعت کنند. (متي 19:28-20 الف)

توجه كنيد كه مسيح از كلمه «پس» استفاده كرده است. او گفت پس بروید و تمام قومها را شاگرد سازید»…

و اين يعني ، به دليل چيزي كه اندكي قبل گفتم ... به دليل اينكه من اختيار تام دارم به دليل اينكه من خداوند هستمطبيعتاً‌مردم بايد از من اطاعت كنندو از اين رو من به شما فرمان مي دهم ( و شما مي بايست مرا اطاعت كنيد) و برويد و قومها را شاگرد من بسازيد در حالي كه به اين شاگردان ياد مي دهيد كه از تمام فرامين من فرمانبرداري كنند.

و اين حقيقتاً هدف كلي است، دید عظیم، براي تمامي خدمات ما : مسئوليت ما ايجاد پيرواني است كه از تمامي فرامين مسيح اطاعت مي كنند.

از اين روست كه پولس گفت : فیض خدا به عنوان يك رسول شامل حال او شده است «تا به همۀ اقوام اعلام کنیمتا ایشان نیز به عیسی مسیح ایمان آورند و از او اطاعت کنند.» (روميان 5:1، با تأكيد بيشتر) هدف اطاعت بود؛ وسيله براي اطاعت ايمان بود. آنهـايي كه به عيساي خداونـد ايمـان راستين دارند از فـرامين او اطاعت مي كنند.

به همين دليل است كه پطرس در روز پنطیكاست موعظه كرد كه «از این جهت، من امروز به زضوح و روشنی به همۀ شما هموطنانم می‌گویم که همین عیسی که شما بر روی صلیب کشتید، خدا او را خداوند و مسیح تعیین فرموده است!» (اعمال رسولان 36:2 ) پطرس از كساني كه مسيح را به صليب كشيدند خواست تا بدانند كه خداوند عيسي را خداوند و مسيح ساخته است. آنها كسي را كه خداوند خواسته بود از او اطاعت كنند كشته بودند! بعد از الزام پرسيدندحال چه باید بکنیم؟» و پطرس پاسخ داد که قبل از هر چیزتوبه كنيدكه توبه بازگشت از نافرمانی به سوي فرمانبرداري است. مسيح را خداوند قرار دهيد .پطرس سپس به آنها گفت : آنچنان كه مسيح امر فرموده تعميد بگیرند. پطرس داشت شاگردان براي مسيح ايجاد مي كرد ـ پيروان فرمان بردار مسيح ـ و در واقـع داشت مسير درست را همـراه با پيـام حقيقي آغـاز مي كرد.

بدينگونه، همۀ خادمان بايد قادر باشند كه ميزان موفقيت خود را ارزيابي كنند. همۀ ما ممكن است از خودمـان بپرسيم: « آيا خدمت من مردم را هدايت مي كند تا فرمانبردار فرامين مسيح شوند؟» اگر اينگونه است، موفق مي شويم و اگر اينگونه نيست، شكست مي خوريم.

مُبشری كه مردم را ترغيب مي كند كه « مسيح را بپذيـرند» بـدون اينكه به آنها بگـويد از گناهانشان توبـه كنند، شكست مي خورد. شبانی كه تلاش مي كند با شاد نگه داشتن مردم و ترتيب دادن فعاليت هاي اجتماعي جمعيت بيشتري را در كليسا جمع كند ناموفق است. معلّمی كه فقط جديدترين عقاید گراینده را آموزش مي دهد شكست مي خورد. رسولی كه كليسايي جديد تأسيس مي كند كه پر از مردمي است كه مي گويند ما به مسيح ايمان داريم اما از او اطاعت نمي كنند، موفق نمی شود. نبی كه فقط در مورد بركاتي که مردم به زودي دریافت خواهند کرد نبوّت میکند، شكست مي خورد.

اشتباه من( My Failure)

چند سال پیش ، زمانی که شبان کلیسایی بودم که در حال رشد بود، روح القدس سؤالی از من پرسید که چشمان من را باز کرد تا متوجه شوم چقدر در برآوردن دید عظیم خداوند قصور داشته ام. زمانی که در حال خواندن جریان داوری نهایی گوسفندان و بزها که در متی 31:25-46 شرح داده شده است، بودم روح القدس این سؤالات را از من پرسید:” اگر امروز تمام اعضای کلیسا مردند و قرار شد که داوری شوند که آیا جزء گوسفندان یا بزها هستند، چه تعدادی گوسفند و چه تعدادی بز خواهند بود؟» و یا به طور خاص،” در سال گذشته، چند نفر از افرادی که به کلیسای تو آمدند، غذا برای خواهران و برادران گرسنه خود، آب برای مسیحیان تشنه، سرپناه برای بی خانمان ها و ایماندارانی که در حال سفر هستند و لباس برای مسیحیان برهنه تهیه کرده اند و یا از مریضان و زندانیان عیادت کرده اند؟» من متوجه شدم که تعداد بسیار کمی حتی یکی از این کارها یا چیزی شبیه به آن را انجام داده اند، با این حال به کلیسا آمده اند، سرودهای عبادتی خوانده اند، به موعظه های من گوش داده اند و پول به کلیسا هدیه داده اند. پس آنها بنا بر معیار مسیح بز بودند، و من تا حدی مقصر بودم زیرا به آنها تعلیم ندادم که چقدر برای خداوند اهمیت دارد که نیازهای عاجل برادران و خواهران خود را تامین کنیم. من تمام فرامین مسیح را به آنها تعلیم نمی دادم. در واقع، متوجه شدم با نگفتن آخرین فرمان مسیح که گفت یکدیگر را دوست بدارید همانگونه که او ما را دوست داشت، نسبت به آنچه بسیار برای خداوند مهم است، غفلت ورزیده ام. غفلت در اعلانِ فرمان دوم از بزرگترینِ فرامین، که همانا دوست داشتن همسایگانمان مانند خودمان، گذشته از آن، در بجا آوردن حکم تازۀ مسیح که یکدیگر را همانطور که او ما را محبّت نمود باید دوست داشته باشیم، غفلت کرده بودم.

علاوه بر این، سرانجام متوجه شدم که با تعلیم «انجیل کامیابی» به اعضای کلیسا در‌واقع بر ضد هدف کلّی خداوند برای شاگردسازی کار میکردم. با اینکه این خواست مسیح است که پیروانش ثروت خود را روی زمین نیندوزند (متی 19:6-24 را ببینید)، و به آنچه دارند راضی باشند حتی اگر فقط غذا و لباس باشد (عبرانیان 5:13 و اول تیموتائوس 7:6-8 را ببینید)، من داشتم به مردم ثروتمندی که به کلیسایم می آمدند یاد می دادم که خواست خداوند برای آنها اینست که دارائی بیشتری داشته باشند. از جهتی داشتم به مردم می آموختم که مسیح را اطاعت نکنند ( درست مثل صدها هزار خادم روحانی دیگر در سراسر جهان).

زمانی که متوجه شدم در حالِ انجامِ چه کاری هستم، توبه کردم و از مردم کلیسا خواستم که مرا ببخشند در حالی که به آنها تعلیم می دادم که از همه فرامین مسیح اطاعت کنند، تلاش برای شاگرد سازی را آغاز کردم. این کار را در حالی آغاز کردم که بیم و حراس داشتم، زیرا فکر می کردم شاید میان جمعیت کلیسای من افرادی باشند که واقعا نمی خواستند تمامِ احکام مسیح را اطاعت کنند و مسیحیتِ راحتی را ترجیح می دادند که هیچ فداکاری از جانب آنها ایجاب نکند. و من درست فکر کرده بودم. از قرار معلوم، تقریبا تعداد زیادی از آنان به ایمانداران زیر جفا در سراسر دنیا توجهی نداشتند. آنها به فکر انتشار پیغام خوش انجیل به کسانی که هرگز آن را نشنیده اند، نبودند. بلکه بیشتر به فکر این بودند که به دارئی خودشان اضافه کنند. در مورد قدوسیّت، تنها از گناهانِ شرم آور دوری می کردند، گناهانی که حتی کسانی که تولد تازه را ندارند هم به آن اعتراض می کنند، و طوری زندگی می کردند که با محافظه کارهای آمریکایی برابری می کرد. اما در واقع آنها عاشق خداوند نبودند، زیرا نمی خواستند از احکام مسیح اطاعت کنند، تنها کاری که از نظرِ مسیح ثابت کنندۀ عشقِ ما نسبت به او است (یوحنا 21:14 را ببینید).

آنچه مرا می ترساند ثابت شد؛ برخی از کسانی که ادعا می کردند مسیحی هستند در واقع بزهایی در لباس گوسفند بودند. وقتی از آنها خواستم تا نَفس خود را انکار کنند و صلیبشان رابردارند، برخی عصبانی شدند. برای آنها اصولاٌ کلیسا جایی بود برای معاشرت های اجتماعی به همراه کمی موسیقی زیبا، درست مثل آنچه مردمِ سراسرِ دنیا در کلوب ها و کافه ها لذت می برند. آنها تاب گوش فرا دادن به موعظه را تا زمانی داشتند که رستگاری و عشق خداوند را به آنها تصدیق کند. اما دوست نداشتند به چیزی که خدا بر آنها واجب کرده است گوش بدهند. آنها نمی خواستند کسی رستگاری آنها را مورد سؤال قرار بدهد. تمایلی نداشتند که زندگی خود را با خواست خداوند مطابقت بدهند اگر قرار بود بهایی در قبال آن بپردازند. درست است که آنها راضی بودند تا از مقداری از پولشان دل بکنند، اما تنها به این شرط که متقاعد می شدند که خداوند در عوض آن بیشتر به آنها خواهد داد و یا از آنچه داده اند سود خواهند برد مثل زمانی که پولشان امکانات کلیسا را بهبود می داد.

زمانی برای آزمودنِ خویشتن (Examination- A Time for Self)

خواندن این کتاب فرصت خوبی خواهد بود برای هرخادم روحانی (مرد یا زن) تا از خود همان سؤالی که روح القدس از من پرسید، بپرسد: اگر مردمی که من به آنان خدمت میکنم، همین امروز بمیرند و مورد قضاوت قرار بگیرند که آیا گوسفند هستند یا بز، چند نفر گوسفند و چند نفر بز خواهند بود؟» زمانی که خادمین به مردمی که به کلیسای آنها می روند و مانند بز عمل می کنند ، اطمینان می دهند که رستگار خواهند شد، چیزی میگویند که دقیقاً بر خلاف آن است که خداوند از آنها میخواهد که بگویند. چنین خادمی بر ضدِ مسیح عمل می کند. او از جنبۀ مخالف آنچه مسیح می خواهد به مردم، مطابق آنچه در متی 31:25-46 گفته است، گفته شود طرفداری میکند. نکته اصلی آنچه مسیح گفت برای هشدار بُزها بود. او نمی خواهد که آنها تصور کنند که به بهشت میروند.

مسیح گفت همۀ مردمِ جهان خواهند دانست که کسانی که به یکدیگر محبت دارند شاگردانِ من خواهند بود.(یوحنا35:13 را ببینید). مسلماٌ منظور او محبتی است فراتر از محبتی که افرادِ بی ایمان نسبت به یکدیگر نشان می دهند، در غیر این صورت پیروان او قابل تمایز از افراد بی ایمان نخواهند بود. محبتی که مسیح از آن سخن می گوید، محبتی فداکارانه است، اگر یکدیگر را آنگونه که او ما را دوست داشت، دوست بداریم، جانِ خود را فدایِ یکدیگر خواهیم کرد.(یوحنا34:13 و اوّلِ یوحنا16:3-20 را ببینید). یوحنا همچنین نوشت: می دانیم که اگر نسبت به یکدیگر عشق داشته باشیم، از مرگ رهایی می یابیم مثل اینکه دوباره متولد می‌شویم (اوّل یوحنا 14:3). آیا آنهایی که مدام گله می کنند، بر ضدِ خادمانی که به آنها فرامین مسیح را آموزش می دهند صحبت می کنند و از آنها متنفرند، محبتی که نشانه ای از تولد دوباره است را ابراز می کنند؟ البته که نه! آنها بزهایی هستند در جاده ای رو به جهنم.

شاگردانی از تمام ملل (Disciples of All Nations)

بیایید قبل از گذر از این مبحث، بار دیگر نگاهی به متی 19:28-20 بیاندازیم تا شاید بتوانیم حقایق بیشتری را از آن به دست آوریم. این آیات راجع به ماموریت کلی و بزرگی است که مسیح به شاگردانش داد.

پس بروید و تمام قومها را شاگرد من سازید و ایشان را به اسم پدر و پسر و روح القدس غسل تعمید دهید؛ و به ایشان تعلیم دهید که تمام دستوراتی را که به شما داده‌ام، اطاعت کنند. (متی 19:28-20 الف)

دقت کنیدکه مسیح شاگردانی از تمامِ ملل می خواهد، یا به طور درست تر همانطوری که در نسخه اصلی که به یونانی است ذکر شده، شاگردانی از همۀ نژادهای دنیا. اگر مسیح اینگونه فرمان داده است، من باور دارم که چنین چیزی عملی است. ما می توانیم شاگردانی از همه گروه های نژادی برای مسیح بسازیم. این وظیفه فقط بر دوش یازده حواریون اولیۀ مسیح نیست بلکه هر پیرویی بعد از آنها همین وظیفه را بر دوش دارد، زیرا مسیح به این یازده تن گفت که به شاگردانشان آموزش دهند که همۀ چیزهایی که او فرمان داده است را رعایت کنند. بنا براین، یازده تن حواریون اصلیِ مسیح به شاگردانشان آموزش دادند که از فرمان مسیح مبنی بر ایجاد پیروانی از همه ملل اطاعت کنند، و در نتیجه این فرمانی همیشگی و جاودان برای شاگردان آینده خواهد بود. هر شاگرد مسیح باید به نوعی در شاگرد سازی، در همه ملل نقش داشته باشد.

این مسأله تا حدی توضیح میدهد که چرا این«مأموریت بزرگ» هنوز به طور کامل به وقوع نپیوسته است. علی‌رغم اینکه میلیونها انسان ادعا می کنند که مسیحی هستند،تعداد شاگردان حقیقی که دراطاعت از مسیح متعهد هستند بسیار کم است. جمعیت بسیار زیادی از کسانی که ادعای مسیحیت دارند توجهی به ایجاد شاگرد در همۀ گروههای نژادی ندارند، زیرا آن‌ها در‌واقع در قبال اطاعت از فرامین مسیح متعهد نیستند. وقتی موضوع پیش کشیده میشود، اغلب چنین بهانه هائی دارند، «خدمت من در این زمینه نیست» و «من در این مسیر هدایت نمیشوم». خیلی از خادمان چنین اظهاراتی دارند، درست مانند بزهایی که فرامینی را انتخاب می کنند که مطابق با برنامه کارشان است.

اگر هر کسی که ادعای مسیحیت دارد، واقعاً به خداوند عیسی مسیح ایمان داشت، بسیار طول نمیکشید که هر کسی در جهان پیغام خوش انجیل را میشنید. تعهدِ جمعی شاگردان مسیح سبب وقوع این امر خواهد شد. آنها دست از اتلاف پول و وقت خود برای چیزهای زودگذر و دنیوی برمی دارند، و و این دو را در راه به انجام رساندن آنچه خداوندشان فرمان داده است صرف می کنند. با این حال وقتی شبان مومنی اعلام می کنند که مُبشری در بارۀ یکی از کارهای آینده کلیسا صحبت خواهد کرد، می تواند پیش بینی کند که بسیاری از اعضا غیبت خواهند کرد. بسیاری از این بزها در خانه خواهند ماند یا به جای دیگری خواهند رفت. آنها نمی خواهند که از آخرین فرمان خداوندمان عیسی مسیح اطاعت کنند. از طرف دیگر، گوسفندان، همیشه به این امید که در ایجاد شاگردان از همه ملل شرکت داشته باشند، به هیجان می آیند.

آخرین نکته در رابطه با متی 18:28-20: مسیح، همچنین به حواریون خود گفت شاگردانشان را غسل تعمید دهند، و حواریون به درستی از این فرمان اطاعت کردند. آنها فوراً کسانی را که توبه کردند و به خداوند، عیسی مسیح، ایمان آوردند، غسل تعمید دادند. البته، غسل تعمید احساس یگانگی شخص را با مرگ، دفن و رستاخیز عیسی مسیح نشان می دهد.کسانی که به تازگی ایمان می آورند می میرند و به عنوان آفرینشی جدید در مسیح زنده می شوند. این حقیقتی است که مسیح می خواست توسط غسل تعمید همۀ نو ایمان به آن تأیید کند، و در ذهنِ شخص حک کند که اکنون، او انسانی جدید با ماهیتی جدید است. او با مسیح دارای یک روح است و حالا توسط مسیح که در او زندگی میکند، قدرت اطاعت از خدا را دارد. او در گناهان خود مرده بود، اما اکنون توسط روح القدس پاک و زنده شده است. او نه تنها «بخشیده شده است» بلکه، بطور اساسی دگرگون شده است. بنابر این خداوند بار دیگر نشان میدهد که مؤمنین واقعی انسانهای متفاوتی هستند که کاملاً

با زمانی که از نظر روحی مرده بودند متفاوت عمل میکنند. این نکته مسلماً ازسخنان پایانی مسیح درک میشود، «مطمئن باشید هر جا که بروید، حتی دورترین نقطۀ دنیا باشد، من همیشه همراه شما هستم!» (متی 20:28) آیا منطقی نیست فکر کنیم که حضور مداوم مسیح با مردم بر رفتار آن‌ها تأ ثیر خواهد گذاشت؟

مسیح شاگردی را، تعریف می کند (Jesus Defines Discipleship)

ثابت کردیم که هدف برجستۀ مسیح برای ما، شاگرد سازی است، یعنی، مردمی که از گناهان خود توبه کرده اند و فرامین مسیح را یاد می گیرند و از آنها اطاعت می کنند. مسیح شاگرد را در یوحنا 32:8 بیشتر توصیف می کند:

اگر همانگونه که به شما گفتم زندگی کنید، شاگردان واقعی من خواهید بود. حقیقت را خواهید شناخت و حقیقت شما را آزاد خواهد ساخت.

چنانکه مسیح شرح میدهد، شاگردان واقعی، آنهائی هستند که بنابه سخنان او زندگی میکنند. زمانی که حقیقت را از کلام او میشناسند، رفته‌رفته «آزاد» میشوند. سخنان بعدی مسیح این مفهوم را میرساند که منظور او آزادی از گناه است (یوحنّا 34:8-36 را ببینید). پس بارِ دیگر می بینیم که بنا بر تعریف مسیح، شاگردان کسانی هستند که فرامین او را یاد می گیرند و از آنها اطاعت می کنند.

سپس مسیح گفت:

شاگردان واقعی من محصول فراوان می دهند و این، باعث بزرگی و جلال پدرم خدا می شود. (یوحنا 8:15، با تاکید بیشتر).

پس، بنابه تعریفی که مسیح ارائه میدهد، شاگردان با دادن محصول فراوان باعثِ جلال خداوند میشوند. آنهایی که محصولی ندارند شاگردان واقعی او نیستند.

مسیح به طور خاص تر این محصول شاگردانش را در لوقا 25:14-33 مشخص میکند. بیایید با آیه 25 شروع کنیم:

یکبار عیسی روگرداند و به جمعیت بزرگی که به دنبال او حرکت می کردند، گفت

آیا عیسی راضی بود که جمعیت بزرگی او را «همراهی» میکردند؟ آیا اکنون که گروه بزرگی برای خود جمع کرده بود، به هدفش رسیده بود؟

مسلماٌ اینگونه نیست، مسیح از اینکه جمعیت زیادی همواره حول او بودند، به موعظه های او گوش میکردند، شاهد معجزه های او بودند و گاهی از او غذا میگرفتند، خشنود نبود. او در پی کسانی است که از صمیم قلب و با تمام فکر و روح و توان خود خداوند را دوست بدارند. او انسانهایی را می خواهد که از فرامین او اطاعت کنند. او خواستار شاگرد است. بنابراین به کسانی که به دنبال او حرکت می کردند گفت:

هرکه می خواهد پیرو من باشد، باید مرا از پدر و مادر، زن و فرزند، برادر و خواهر و حتی از جانِ خود نیز بیشتر دوست بدارد (لوقا 26:14 ).

نباید خطایی در این مورد مرتکب شد: مسیح برای کسی که می خواهد شاگرد او باشد شرطی را تعیین کرد. آیا شاگردان اوباید از کسانی که قاعدتاٌ بیشتر از همه برایشان عزیز هستند، متنفر باشند؟ چنین چیزی بعید به نظر می رسد زیرا در کتابمقدس به ما حکم شده است که والدین و همسران و فرزندان خود را دوست بداریم.

مسلماٌ مسیح از صنعت مبالغه که یعنی اغراق برای تاکید بیشتر، استفاده کرده است. اما به هرحال، دستِ کم، منظور او کمتر از این نبوده است که اگر قرار است ما شاگردان او باشیم، می بایست او را بیشتر از هر چیز دوست داشته باشیم، حتی بیشتر از کسانی که به آنها به طور طبیعی بسیار عشق می ورزیم. توقع مسیح از ما مطمئناٌ منطقی است زیرا او خداوند است که ما باید با تمام وجود، فکر، روح و توانمان دوست بداریم.

فراموش نکنید که وظیفۀ خادمان، شاگرد سازی است، یعنی ساختن کسانی که مسیح رابیشتر از هر چیز دوست دارند، حتی بیشتر از عشقشان نسبت به همسر، فرزندان و والدین. بسیار خوب خواهد بود اگر هر خادمی که این قسمت را میخواند از خود بپرسد، «من در ساختن چنین پیروانی چقدر موفق هستم؟»

چطور میتوانیم بفهمیم که کسی مسیح را دوست دارد؟ مسیح در یوحنّا 21:14 گفت، «کسی مرا دوست دارد که آنچه میگویم اطاعت کند». پس منطقی است اگر نتیجه بگیریم که کسانیکه مسیح را بیش از همسر، فرزندان و والدین دوست دارند همان کسانی هستند که از احکام او اطاعت میکنند. شاگردان مسیح از فرامین او اطاعت میکنند.

شرط دوّم (A Second Requirement)

مسیح رو به جمعیتی که آن روز به دنبال او حرکت می کردند اینگونه سخنان خود را ادامه داد:

هرکه صلیب خود را برندارد و به دنبال من نیاید، نمی تواند شاگرد من باشد. (لوقا 27:14)

این دومین شرطی است که مسیح برای کسانی که می خواهند شاگرد او باشند، تعیین می کند. او چه منظوری داشت؟ آیا پیروان باید تیرهای چوبی بزرگ را با خود حمل می کردند؟ مسلماٌ خیر، مسیح باز هم از صنعت مبالغه استفاده می کند.

احتمالاً تمام یهودیان حاضر که سخنان مسیح را میشنیدند مجرمان محکوم به مرگ بر روی صلیب را دیده بودند. رومیان برای اینکه تاثیرِ صلیب را به عنوانِ محرکی برای جلوگیری از ارتکاب جرم بیشتر کنند، مجرمین را در امتداد جاده های پر گذر بیرون از دروازه شهر به صلیب می کشیدند.

به همین دلیل، من فکر میکنم که عبارت «صلیب هایتان را بردارید» اصطلاحی عادی در زمان مسیح بود. هر کسی که به صلیب کشیده شده بود از سرباز رومی شنیده بود که «صلیبت را بردار و بدنبال من بیا». چنین عباراتی به این معنی بودند که «شکنجۀ حتمی که یقیناً قسمت تو است بپذیر».

میتوان پدرانی را تصور کرد که پسرانشان میگویند «میدانم که از خالی کردن فاضلاب متنفر هستی، چون کار کثیف و گندی است. ولی این وظیفۀ تو است که ماهی یکبار این کار را بکنی، پس صلیبت را بردار و فاضلاب را خالی کن».

زنانی را تصور کنید که به شوهرانشان میگویند، «عزیزم، میدانم که از پرداختن مالیات به رومیان متنفری. ولی امروز روز مقرر است، و باجگیر دارد به طرف منزل ما میآید. صلیبت را بردار. برو و مالیات را بپرداز».

برداشتن صلیب یعنی از خود گذشتگی، و مسیح این معنی را در متی 24:16 بکار برده است «هر که میخواهد مرید من باشد، باید خود را فراموش کند و صلیب خود را برداشته، مرا پیروی کند». این آیه را اینگونه میتوانیم تفسیر کنیم، «اگر کسی میخواهد پیرو من باشد، باید اهداف خود را کنار بگذارد، از سختیهای غیر قابل اجتناب که حاصل تصمیم اوست استقبال کند، و مرا پیروی کند».

پس، شاگردان واقعی حاضر به تحملِ رنج به خاطر پیروی از مسیح هستند. آنها هزینه را پیش از آغاز سنجیده اند، و می دانند که این رنج و سختی غیر قابل اجتناب است و با این تصمیم که به انتها برسند آغاز میکنند. چنین تعبیری را می توانیم توسط آنچه مسیح دربارۀ سنجیدن هزینۀ پیروی از او گفت، تائید کنیم. با دو مثال می توانیم این را توضیح دهیم:

اگر کسی در نظر دارد ساختمانی بسازد، ابتدا مخارج آن را برآورد می کند تا ببیند آیا از عهده مخارج آن بر می آید یا نه. مبادا وقتی بنیاد ساختمان را گذاشت، سرمایه اش تمام شود و نتواند کار را تمام کند! آنگاه همه تمسخر کنان خواهند گفت: این شخص ساختمان را شروع کرد، اما نتوانست آن را به پایان برساند! یا فرض کنید پادشاهی می خواهد با پادشاه دیگری بجنگد. او ابتدا با مشاورانش مشورت می کند تا ببیند که آیا با یک نیروی ده هزارنفری، می تواند یک لشگربیست هزار نفری را شکست بدهد یا نه. اگر دید که قادر به این کار نیست، هنگامی که سپاه دشمن هنوز دور است ، نمایندگانی را می فرستد تا درباره شرایط صلح مذاکره کنند (لوقا28:14-32).

منظور مسیح از این سخنان، نمیتواند واضح تر از این باشد «اگر میخواهید پیرو من باشید، پیشاپیش جوانب را بسنجید، مبادا زمانی که پیشروی برایتان سخت میشود، کنار بکشید. شاگردان واقعی سختی حاصل از پیروی از من را تحمّل میکنند».

شرط سوم ( A Third Requirement)

عیسی مسیح در آن روز شرط دیگری را برای شاگردی خویش، رو به جمعیت اعلام کرد:

به همین طریق، کسی که می خواهد شاگرد من شود، نخست باید بنشیند و حساب کند که آیا می تواند به خاطر من از مال و دارایی خود چشم بپوشد یا نه( لوقا33:14 ).

باز هم منطقی به نظر می رسد که نتیجه گیری کنیم که مسیح از صنعت مبالغه استفاده کرده است. نیازی نیست که ما تمام اموال خود را از دست بدهیم تا جایی که حتی سرپناه، لباس یا غذا هم نداشته باشیم. اگرچه مسلماٌ باید از تمام داراییمان بگذریم به این معنا که مالکیت آنها را به خداوند برگردانیم، و تا حدی که دیگر در خدمت ثروت نباشیم بلکه ثروت خود را در راه خدمت به خداوند به کار ببریم. نتیجه مسلماٌ این خواهد بود که از اموال غیر ضروری خود چشم بپوشیم و زندگی ساده و تحت نظارت خداوند داشته باشیم، مانند زندگی اولین مسیحیان که درباره شان در کتاب اعمال رسولان می خوانیم. شاگرد مسیح بودن یعنی اطاعت از فرامینِ او، و او به پیروانِ خویش امر فرموده است که ثروتشان را در روی زمین ذخیره نکنند ، بلکه آن را در آسمانها بیندوزند.

به طور خلاصه بنا بر آنچه مسیح می گوید، اگر قرار است من شاگرد او باشم، باید محصول داشته باشم. باید او را بیشتر از هر چیز، حتی اعضای خانواده ام، دوست داشته باشم. باید آمادۀ رویارویی با سختی اجتناب ناپذیر که نتیجۀ تصمیم من برای پیروی از مسیح است، باشم. و باید با مال و درآمدِ خود آنچه او می گوید انجام دهم. ( و خیلی از فرامینِ اوچیزی در این رابطه میگوید، بنابراین نباید خود را فریب بدهیم، مانند بسیاری که میگویند، «هر چه خداوند در مورد اموالم به من بگوید، من اطاعت خواهم کرد»).

و اینها پیروانِ متعهدی هستند که ما به عنوان خادمان، باید ایجاد کنیم! این هدفی است که از جانب خداوند بر ما مقرر شده است! ما خوانده شده‌ایم تا خادمان شاگرد ساز باشیم!

بسیاری از خادمان در سراسر جهان از این حقیقت اساسی کاملاٌ بیخبر هستند. اگر آنها وظایف خدمت خود را، مانندِ من، ارزیابی کنند، درست مثلِ من به این نتیجه می رسند که از انتظار وخواستِ خداوند قاصر هستند. زمانی که من میزان تعهد مردمی که به کلیسایم می آمدند را نسبت به مسیح بررسی کردم، در مورد شاگرد بودن بسیاری از آنان به تردید افتادم.

خادمان! نگاهی به مردمی که به کلیسایتان می آیند بیندازید. چند نفر از آنها از نظر مسیح همانگونه که در لوقا 26:14-33 می گوید، پیروان واقعیِ او هستند؟ مبشرین، آیا آنجه موعظه می کنید، انسانهایی می سازد که خود را در قبال تمام فرامین مسیح متعهد می دانند؟

حالا زمان آن رسیده است که خدمت خود را ارزیابی کنیم، پیش از آنکه در برابر مسیح در ارزیابی نهائی، بایستیم. اگر من هدف او را برآورده نمی کنم، ترجیح می دهم که حالابه آن پی ببرم، نه بعد. شما چطور؟

نظر هشدار دهندۀ نهایی ( A Final Sobering Thought)

مسلماٌ، مسیح می خواهد که انسانها شاگردان او بشوند، همانطوری که از سخنان او به جمعیتی که در لوقا 26:14-33 ، ذکر شده است، مشاهده میشود. شاگردی او چقدر اهمیّت دارد؟ اگر کسی نخواهد شاگرد او بشود چه اتفاقی می افتد؟ مسیح به این سوالات در آخر سخنانش در لوقا فصل 14پاسخ می دهد:

(بنابراین) اگر نمک طعم و خاصیت خود را از دست بدهد، دیگر چه فایده ای دارد؟ نمک بی طعم و خاصیت حتی به درد کود زمین هم نمی خورد. فقط باید آن را دور ریخت. اگر می خواهید منظورم را درک کنید، با دقت به سخنانم گوش فرا دهید! (لوقا34:14-35 ).

توجه کنید که این موضوع به سخنان قبلی مسیح ربط دارد. چون با بنابراین شروع میشود.

نمک باید شور باشد. این خاصیت اصلی نمک است. اگر طعمش را از دست بدهد، بی خاصیت می‌شود وباید «دور ریخته شود».

ربط این مسأله با شاگرد مسیح بودن چیست؟ همانطور که نمک باید شور باشد، مسیح هم انتظار دارد که مردم شاگردانش باشند. چون او خدا است، وظیفۀ منطقی ما این است که محبّت ما نسبت به او بیشتر از هر چیز دیگری باشد و حاضر به برداشتن صلیب برای او باشیم. اگر شاگرد او نشویم، دلیل اصلی هستی‌مان را رد کرده ایم. ما به هیچ دردی نمیخوریم و عاقبت ما این است که «دور ریخته شویم». این شبیه بهشت نیست!

بارِ دیگر، مسیح به شاگردانش گفت:

شما نمک جهان هستید و به آن طعم می بخشید. اما اگر شما نیز طعم خود را از دست دهید، وضع جهان چه خواهد شد؟دراینصورت شما را همچون نمکی بی مصرف دور انداخته، پایمال خواهند ساخت ( متی 13:5).

اینها در‌واقع اخطارهای هوشیار دهنده ای هستند. اولاً تنها آنهائی که طعم دارند (استعاره برای «پیروی متعهدانه») برای خداوند قابل استفاده هستند. بقیّه «به هیچ دردی نمیخورندبه جز دور ریخته شدن و پایمال شدن». در وهلۀ دوّم، ممکن است کسی که « طعم نمک دارد» خاصیتش را از دست بدهد و « بی طعم» بشود، در غیر این صورت مسیح نیازی به هشداری شاگردانش نمیدید. چقدر این حقایق با آنچه امروزه تعلیم داده می‌شود در تناقض است. بسیاری به اشتباه تعلیم میدهند که شخص میتواند با ایمان به مسیح مستحق بهشت باشد، بدون اینکه شاگرد او بشود، یا میگویند که ممکن نیست کسی نجاتش را از دست بدهد. در فصل های بعد این تصوراتِ اشتباه را بررسی خوهیم کرد.

1مدارس روزهاي يكشنبه که در آن به بچه ها دروس مذهبي را آموزش مي دهند ( مترجم).

1 در سراسر اين كتاب، من ترجيح مي دهم كه از ضمير مذكر براي كشيش ها استفاده كنم، به دليل انسجام و يكپارچگي متن و همينطور به اين دليل اكثريت كساني كه شغل مذهبي دارند از جمله شبانان کلیسا، مرد هستند. با اين وجود كتاب مقدس تعلیم میدهد كه خداوند زنان را براي خدمت تمام وقت دعوت میکند و خود من تعداد زیادی را كه خدمات مؤثري انجام مي دهند مي شناسم. اين مسأله موضوع فصلي است كه عنوانش زنان در خدمت است. توضيح مترجم : (در زبان انگليسي بين ضماير مذكر و مؤنت تمايز قائل مي شوند و توضيح نويسنده به همين منظور است.)